دخترا من برج 2 تا برج 8 تو یه اداره کار کردم. یعنی به مدت 6 ماه. بعد همون اوایل یکی از همکارا از من خوشش اومد کلا مشخص بود از طرز نگاهش، منم فهمیده بودم ولی من محل نمیدادم چون قبل از اون من یه جای دیگه کار میکردم و بازم یه همکار داشتم که بهم میگفت قصدش ازدواجه و آشنا شده بودیم و کمک مالی کردم و خونوادم فهمیدن با پسر حرف میزدم و داداشم هکم کرد و منو زد و به پسره پیام تهدیدوار فرستاد داداشم شکاکه و داستان شد.
خلاصه من از ازدواج فراری شده بودم.
حالا این همکار آقای جدید، به خانمای همکار سپرد که بم بگن نظرم چیه. بهم گفتن پسره28 سالشه و داداشش 24 سالشه و خواهر 8 ساله و خود پسره نون آور خونوادست و از خونوادش جدا نمیشه چون میگه ما وضعمون خوب نبود و الان که من رفتم سرکار نامردیه پدرمادرمو ول کنم. من همون اول رد کردم. بعد دیگه سرکار که مارو میدیدن همه منو بهش پیشنهادمیدادن هستید ادامشو بگم؟؟؟