عقد بودیم شب یلدا بود و مادر همسرم برای من شب یلدایی نیاورد وعوضش کل خانواده خودش و دعوت کرده بود اون شب خونش و حتی به منم تعارف نکرد برم شوهرم پیش اونا بود یه روز فیلمش و خواهدشوهرم برام گذاشت دیدم شوهرم عین خیالش نبود و داشت کیف میکرد باهاشون حالا من اون شب برام هزار شب گذشته بود هیچ وقت نبخشیدمش من ازدواج کردم ولی دخالت مادرشوهرم تو زندگیم بود الانم خستم کاش همون دوران جدا میشدم
شوهر شماهم میتونست دوروز کنار همسرش باشه و بعد بره مسافرت اما رفت تو دوران نامزدی شوهرت و بشناس هیچ وقت احساسی برخورد نکن و خوب تحقیق کن ببین دلیلی داشته رفته یا خیلی به حرف خانوادش چی بوده