اینکه من خونه مادرشوهرم زندگی میکنم تو یک اتاق خرج هامون باهمه و شوهرم خرج میکنه چون ک پدرش درامدی نداره -من تعریف نمیکنم اما اهل حسودی و خصاصت نیستم و خواهرشوهرم همیشه اینجاست و ما باهم خوبیم با شوهر و بچه هاش افطار میان هرروز و خونه باباشه ب من ربطی نداره و اینا و منم همیشه سر افطار غذا درست میکنم چون شام و افطار باهمه اما اونا اکثرا سوپ و پنیر و شربت و دسر و اینا میخورند -بگم شام نمیخورند یا کم پیش میاد بخورند -و من همیشه درست میکنم و میکشم -
من امروز ب دلایلی نتونستم افطار غذا درست کنم و همون حلیم و پنیر و اینا گذاشتم سر سفره -نمیدونم امروز ناراحت شدن شروع کرد ب کنایه شوهرش و بچه هاش غذا نخوردند تند حرف زدند بد رفتار کردند و رفتند
منم ب مادرشوهرم گفتم یعنی چی چرا اینجوری کردند عصبی شدم گفت بیخیال حالا هرچی بهت گفت ب دل نگیر ----