شمع های دستسازِ من📷

مامان من کلا مغز نداره

جدی میگم

خیلیییی از کاراش از بچه دوساله احمقانه تره

ترجیح میدم دیگه باهاش حرف نزنم

چون هیچ فایده ای نداره

روانپزشک ها هم گفتن باتوجه به شرایط شون،خودشون باید بخوان درمان بشن

وگرنه اگر اجبار باشه،وضع بدتر میشه

کلا باید بسوزم و بسازم

ممنون عزیزم  

اول از همه پارافین کیلویی میخری،شهرِما(مشهد)کیلویی۱۳۵هست

بعدش پارافین رو داخل ظرف استیل ذوب میکنی(تو قابلمه های دیگه هم میشه،اما ظرف استیل چون یکنواخت هست،راحت تره)

بعدش رنگ مدنظرت رو اضافه میکنی(قیمت رنگ واقعا متفاوته،بسته به اینکه شفاف باشه،چه مارکی باشه،ایرانی باشه،خارجی باشه،حجمش چقدره و...)

وقتی کامل رنگ با پارافین حل شد

آروم داخل قالبت میریزی(قالب سیلیکونی گل آلاله۱۶۰تومن،قالب سلیکونی گل بابونه۱۱۰تومن)

برای اینکه حباب نگیره،زمانی که داری میریزی،خودت یا کسی باید آرام ضربه بزنه به قالب تا حباب نگیره

حدود یک ساعت میذاری تا قالب ببنده(البته به دمای محیط بستگی داره،زمستون که هوا سرد بود،یک ساعته میبست)

قبل از اینکه کامل سفت بشه،از قالب در میاری

اگر دوست داری از شمعت استفاده کنی(یعنی بسوزونی)یک فیتیله رو زمانی که پارافین مایع میریزی،از وسطش رد کن

توضیحش یکم سخته

تو نت بزن،برات میاره

یک چیزهایی هست که نمیشه اینجا گفت

وگرنه خودم آرزووومه از اینجا فرار کنم

درضمن

آدم خوب و درست و حسابی دیگه نمیاد

خوبا رو پروند

تو اولین تاپیک هام هست

با مادرم نمیتونم راجع به ازدواج صحبت کنم

چون به عقیده مادرم،دختری که بخواد شوهر کنه،کص و کو‌.نش میخاره

وقتی دانشجو بودم،چند نفر تو دانشگاه پیدا شده بودن که میخواستن بیان خواستگاری

وقتی به مامانم گفتم،کتکم میزد...دعوام میکرد که معلوم نیست چطوری راه میری و با پسرا چطوری حرف میزنی

برای اینکه کلفتِ دائم خونشون رو از دست ندن،هرخواستگاری که زنگ میزنه از عمد میپرونه

چند هفته قبل خودم شاهد مکالمات بودم(گوش های مامانم خیلی سنگینه،برای همین رو بلندگو میذاره)

مادرشوهر خواهرم ازش پرسید برای دختر دیگه تون خواستگار راه نمیدین

مامانم گفت:نه!چون شوهر خواهرش پزشکه،اینم پزشک میخواد،پزشک هم که نمیاد اینو بگیره

خدااااا شاهده من اصلااااااااا چنین حرفی نزدم!!!!چون اصلا از شوهر پزشک خوشم نمیاد....همه کادر درمان دنبال تور کردنش هستن،از صبح تا شب نیست و...

فقط این حرفارو میزنه تا منو اینجا اسیر کنه

پدرم حداقل روزی۱۸ساعت میخوابه...بارها شده در طول شبانه روز فقط چندبار بلندشده رفته دستشویی،یا نماز خونه

وقتی از خواب بیدار میشه،دااااد میکشه چایی،باید سریع ببری،اگر نبری کتک میخوری

بعدش باید لیوانارو جمع کنی

موقع ناهار،داااد میکشه غذا میخواد

باید غذاهارو سریع ببری

همیشه کلی هم فحش میده،چرا نمکش اینجوریه،چرا فلفل داره چرا فلانه

درصورتی که واقعا مشکلی نداره!خواهر و برادرم دوست دارن

تمااااام نظافت خونه با من هست

برادرم چون پسره نباید کارکنه

خواهر بزرگم چون بچه اوله و بزرگه نباید کارکنه

خواهر کوچیکم هم چون ته تغاری هست نباید کارکنه

بخدا بعضی شبها از شدت درد کمر و دست و گردن تا صبح گریه میکنم و خوابم نمیبره

من مثل زنه خانه داری هستم که پنج تا بچه دارم،دوتا بچه م بیماری اعصاب دارن،که یکی ازش اونها فلج هم هست

پدرم هر وقت میخواد بره بیرون

اگر چیزی رو گاز باشه خاموش میکنه

بخاری روشن باشه کم میکنه(شمعک)

برق روشن باشه خاموش میکنه

وایفا روشن باشه قطع میکنه

و...

انگار بقیه آدن نیستن

این اخلاقش از همون اول داشت

اصلا سرکار نمیره

درصورتی که هنوز اینقدر بازنشسته نشده

خیلی کارهارو میتونه بکنه

اما در جواب میگه:من قانع ام!فلان کار ریسکه و...

حالا شما پسر خوب باشی

حاضری با دختری که والدینش مدام بدش رو میگن

ازدواج کنی؟

حاضری با دختری که پدر مادرش مثل برده های آفریقایی باهاش رفتار میکنن ازدواج کنی؟

حاضری با دختری که همیشه لباس های کهنه و از مدرفته و ساده میپوشه،با اتوبوس و مترو رفت و آمد میکنه ازدواج کنی؟

حاضری با دختری که پدرش میگه مهریه ش هزارتا سکه هست اما جهیزیه نداره،ازدواج کنی؟

مادرم نمیذاره دست به صورتم بزنم،پشت لبم رو که تمیز میکنم کلییی فحش میده

صورتم پر مو هست،لوازم آرایشی هیچیییی ندارم،یعنی کِرِم ضدآفتاب هم اجازه ندارم بزنم(مامانم میگه پوشیه بزن،بهتر از کِرِم ضد آفتابه)

شما بعنوان پسرِ خوب حاضری با دختری که اصلا به ظاهرش نمیرسه ازدواج کنی(همه که نمیدونن چرا من نمیرسم!فکر میکنن شلخته هستم...در صورتی که اگر کِرِم معمولی بزنم،تا چند وقت کتک میخورم)

و کلی چیز دیگه که الان حوصله ندارم تعریف کنم

نهایت کاری که تونستم انجام بدم،موقت با یکی دوست بشم،بلکه دردام یادم بره

فامیل که داریم

اما آشغااااال تمومن

باااارها از خاله هام از عمه هام از مامان بزرگم کمک خواستم،کسی کاری نکرد

متاسفانه از بچگی همین بوده

دوتا خواهرام واقعا تن لش هستن

برادرم هم دست کمی از اونا نداره

متاسفانه تو جامعه ما کافیه بفهمن پول نداری

هرررجور توهینی بتونن میکنن

کلییی تحقیرت میکنن

هرجورررر پیشنهادی فکر کنی بهت میدن

شبهای قدر فقط دعا میکردم زودتر بمیرم

از شرشون راحت میشم

هیچ دلخوشی هم این دنیا ندارم

مرگ بهترین و تنها راه حل ممکنه

سالهاااا پول به تراپیست های شیاد دادم،بدون هیچ نتیجه ای