همسرم شغل اصلیش مغازه داره اما باغ هم داره.پارسال شوهرم مغازه بود زنگ میزد ک بابا و مامانم میان دنبالت باهاشون برو باغ ...و من می رفتم باهاشون چون باغ پدرشوهر و شوهر پیش هم هس.باغ شوهرم خییلی کمه .خب منم مجبور بودمبرای باغ اونا هم کمک کنم.حتی ب شوهرم بهانه آوردم نمیتونم کاردارم مجبورم میکرد.اگه شوهرم خودش میومد باهام میرفتیم مشکلی نداشتم مشکلم اینه با پدرشوهرم اینا ک آدمای پرتوقع و بدی دیدم میرفتم انگار شوهر نداشتم.
نمیخوام امسال مث پارسال شه چیکار کنم...شوهرمم بچه ننه هس اینم بگم
نمیدونم ب مادرشوهرم بگم یا ن ...
ب شوهرم ک میگفتم نمیرم میگف برو حال و هوات عوض میشه....!