6 ماهه پدرشوهرم مرده هر دفعه رفتیم شهرستان رفتیم خونه مادرشوهرم
مریض بوده رفتیم چهلم رفتیم ترحیم رفتیم این وسط یه بار سر خاک رفتیم
نو عید رفتیم هفته پیش شوهرم نزاشت یه روز خونه بابام بمونم
الان دیشب مادرش زنگ زده فردا بیاین مهمون داریم
منم با شوهرم جنگیدم به خدا خسته شدم رسما روانی شدم
دلم نمی خواد حتی یه دقیقه هم ببینمشون
به خدا راهم دوره 6 ساعت با بچه شیر خواره تو راهم
تو این 6 ماه یه وعده یا دو وعده خونه پدرم رفتم