پنجاه و شش روزه که زایمان کردم دوقلو... زایمانم سخت بود قبلش نتونستم شوهرم و مامانمو ببینم بعدشم که دردهای شدید داشتم
دوقلوهام ان آی سیو بستری شدن قل اولم شش روز بستری بود مرخص شد با مامانم فرستادم خونه اون یکی نه روز بستری بود مرخص شد به محض اینکه رفتم خونه قل اولم زردی بالا و اسهال شدید گرفت دوروز کامل چندتا دکتر بردم حتی بیمارستان بردم تشخیص ندادن روز سوم بچمو با حال بد بردم بیمارستان بستری مجدد خونش اسیدی شده بود انقدر که بدنش کم آب شده بود تا ده روز ازش ازمایش های مختلف گرفتن و گفتن عفونت خون داشته که اینجوری شده اگزمای شدید هم گرفت بدن بچه ام تکه تکه زخم شده بود که تا دوهفته دست و پا و شکمش رو پماد میزدم و باند میپیچیدم🥺
وقتی هم که مرخص شد به خاطر خون هایی که ازش گرفتن کم خون شد آهن بهش میدادم رفلاکس شدید هم داره، خودم به نخ بخیه حساسیت دادم که هر چند روز جاشون سوراخ میشد و چرک و خون میومد😔 کل خانوادم سرماخوردیم چه استرسی کشیدم یکی از بچه هامم ویروس گرفت هنوز بینیش گرفته امروزهم که دیگه به خاطر هموگلوبین پایین قل اولم برای بار سوم بستری شد که خون تزریق کنند
توی اتاق تنهام خیلی خسته ام و خوابم میاد دلم میخواد یکی باشه که بتونم باهاش حرف بزنم و فقط گریه کنم ناشکری نمیکنم بچه هامو سپردم به خدا ولی دیگه کم اوردم خسته شدم از اینکه خودمو قوی نشون بدم گلوم درد میکنه از بغض
از روزی که زایمان کردم یه روز خوش نداشتم 😔 بهم دلداری بدین بچه امو هم دعا کنید توروخدا مشکلی پیش نیاد و زودتر از این بیمارستان نجات پیدا کنم🙂