2777
2789
عنوان

داستان زندگی من واقعی اما ترسناک

| مشاهده متن کامل بحث + 20807 بازدید | 495 پست

عزیزم سلام از دیشب داستان زندگیت رو خوندم و تاپیکات رو هم یه نگاه انداختم به عنوان کسی که تو خانواده اش بیمار روحی روانی داشته و داره که اون فرد پدرم هست💔میگم باز هم مراجعه کن به متخصص حاذق.چندین جا دیدم که توصیه کرده بودن و گفتی که مراجعه کردی ولی آنقدر که پیش دعا نویس رفتی مراجعه به پزشک نداشتی طبق گفته های خودت چندین سال منزوی بودی و همین الان هم کمخونی شدید داری همه اینا می‌تونه باعث یه سری علایم بشه من خودم چون دوتا بچه پشت هم داشتم و بعد که یکم فراغت پیدا کرده بودم حالات روحی عجیبی رو تجربه میکردم یه مدت هم بیماری معده گرفته بودم تو اون زمان من هم فکر میکردم برام دعا گرفتن با اینکه دشمن هم دارم و حتی می‌دونم تو این جور کارها هم هست.ببین مثه اینکه وقتی مشغول بچه داری بودم متوجه فشارهای روانی زیاد نبودم و وقتی یکم سرم خلوت تر شد مشکلاتم بروز کرد. شما هم از بچگی طبق گفته های خودت زندگی سخت داشتی دور وبرتم زیاد هست ازین موارد و همه این ها می‌تونه باعث حالت شده باشه. هرچیم که مراجعه کردی به دعانویس بدتر شدی حتی ممکنه این مشکلاتت که آنقدر زیاد شده باعثش همون دعا نویس ها باشند. من خودم یادمه پدرم می گفت ازون قوم یعنی اجنه اذیتم می کنند یادمه بچه بودم یه دفعه بیرون نشسته بود و صدای خروس در می آورد 😓 یه وقتا با خودش می خندید.نزدیک بیست سال بیشتر داروی اعصاب میخورد و تحت کنترل بود ولی خب اینکه بگم زندگی مثه مردم عادی هم داشت نه💔همیشه خونه بود وسرکار نمی رفت. بعد بیست سال مثه اینکه دیگه داروها بی‌اثر شد و کم کم حرف های عجیب می گفت و حتی مادرم رو تهدید به سربریدن کرده بود 😕 و خلاصه که روانش خیلی بهم ریخت چندین ماه بستری شد و داروهای قوی اعصاب می‌گرفت که همش خواب بود و کم کم به تعادل رسید. الآنم یه حالت کاملا دوشخصیتی داره.پدر من بسیااااررباهوش بوده و الآنم هست یه وقتا نگاهش می‌کنی و میگی این آدم چطور مریضه!!! تمام نسبت های فامیلی از قدیم و جدید رو از آدم های مختلف شهر میگه و این که درقدیم چیکار کردن و چه کاره بودن!!! ولی باز یه وقتا یه حرفهای چرت و پرتی میگه و خودش رو جای شخصیت های دیگه می بینه!!! نمیدونم اوایل که پدرم مریض شده می گفتن براش دعا گرفتن و این حرف ها.نمیدونم چی بگم خدا می‌دونه ولی خب الان با دارو و دکتر دیگه حالت جنون نداره. امیدوارم مشکلات شما هم حل بشه و تاپیک سلامتی بزنی امروز سر نماز هم یادت کردم. پیشنهاد میکنم باز هم به دکتر مراجعه کن.به امید بهبودی شما و تمام بیماران🌈

کاربران عزیز لایک نفرماییییید🌈 کاربری خربوریدان دیگه نیست پس انقد به کاربری من گییییییر ندید😏نی نی یار عوض نمیکنه والا وگرنه هم خودم و راحت میکردم هم شما رو.فضولا🌚

ولی به خدا من همه اینا بودم من تا ذکر و قرآن روزانمو نمیخوندم اصلا نمیخوابیدم من از منفعت و خواسته ه ...

میدونم عزیزم گفتم ک شما هم قلبی خوب بودی و هستی هم دلی و هم دینی.کاری ب هیچی نداشته متاسفانه تو بلوچستان زیاد دیدم و شنیدم در باره جن صحبت میکنن و مکانهایی ک داره.شما مثل هر انسان دیگه متاسفانه موقعیت بد پیش اومده و دچارش شدی.میدونم اهل تسنن هستی و اهل تسنن ایمان خوبی دارن.دلتو ببر امامرضا انشالا خوب میشی عزیزم.الهی امیین

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

سلام عزیزم . از دیشب که تاپیکتو خوندم خیلی برات ناراحت شدم و از ته قلب برات دعا کردم زودتر خلاص شی و یه زندگی اروم داشته باشی البته اگه تموم نشده باشه مشکلاتت

توی پست هات دیدم از اماما گفتی و گفتی حرم امام رضا رفتی و حتی ارادت داری ولی باز به ذهنم  اومد بهت بگم تا حالا به شیعه شدن فکر کردی؟ به نظرم روی این مورد یه فکری بکن شاید مسیر درست تر برات این باشه و خدا کمک کنه مشکلت حل شه به امید خدا❤


سلام عزیزم . از دیشب که تاپیکتو خوندم خیلی برات ناراحت شدم و از ته قلب برات دعا کردم زودتر خلاص شی و ...





خدایا منو ببخش نمیخوام...........بخندم👀





وَمَکَروا‌وَمَکَرَاللَّهُ‌وَاللَّهُ‌خَیرُ‌الماکِرینَ.   (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چاره‌جویی کرد؛ و خداوند،بهترین چاره جویان است☝🏻 باعشق و افتخار اهل‌سنتم❤️✨

بیشتر ببینید
دوست عزیز حدس میزدم اهل سنت باشید ولی قصد بدی نداشتم ، بد برداشت نکنید . ضمنا گفتم «شاید، راه درست ت ...

می‌دونم عزیز دیدگاه و مذهب هرکسی رو باید از دریچه دید اون نگاه کرد من معذرت می‌خوام 

وَمَکَروا‌وَمَکَرَاللَّهُ‌وَاللَّهُ‌خَیرُ‌الماکِرینَ.   (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چاره‌جویی کرد؛ و خداوند،بهترین چاره جویان است☝🏻 باعشق و افتخار اهل‌سنتم❤️✨

بیشتر ببینید
سلام عزیزم . از دیشب که تاپیکتو خوندم خیلی برات ناراحت شدم و از ته قلب برات دعا کردم زودتر خلاص شی و ...

عزیزم فرقی نداره سنی ، شیعه و.. ولی میدونم اهل تسنن خیلی بیشتر از اهل شیعه مقید به حجاب و نماز و روزه و .. هستند. الان مشکل این عزیز چیز دیگه ای .. 

کاربری ۱۷۱۹۲۸۲۷۸۲۹۲ م/ نیمچه آشپز 👩‍🍳 / خوره ی فیلم و سریال🎬📽 / TRX 🤸🏻‍♀️ / در صلح 🧘🏼‍♀️ 

سلام عزیزم . از دیشب که تاپیکتو خوندم خیلی برات ناراحت شدم و از ته قلب برات دعا کردم زودتر خلاص شی و ...

منم اهل سنت شمالم .. بقدری عاشق امام رضام ک ارادتمو فقط خدا میدونه و خود عاقا .. بنظر من اینک محبو دوستدار امامی باشی ربطی ب اینک چ مذهبی داری نداره .. مهم دل عادمه اون ارادتص اون عشقه .. ک خدا گواهه ((: 


عزیز ناراحتم از اینکه ی مادره عزیز و مهربون که باید پشت و پناه خانوادش باشه حال خوبی نداره انشالا زو ...

اره پدرم که بارها خیانت کرده 

مامانم ب شهر خدش وابسته هست پدرمم راضی نمیشه که جابع جا کنیم میگه 


نسخ یه خوشحالی از ته دل!🙂

اومد و یه دوتا بلندگوی خیلی بزرگ اندازه قد آدم

نمبدونم میخواست چیکارشون کنه

فک کنم خود مرد بنگالی مسلمون نبود یا شایدم بود نمیدونم

چون یه نفر دیگه رو آورده بود و اون لوله میگرفت تو گوشم قرآن میخوندن

اول هر چی سوال کردن من جواب ندادم

(پیش از اینکه اینا بیان من داستان جدیدی رو شروع کرده بودم

و میگفتم جلوی در حال مهتاب اینا داخل حیاط مادرم دفنه اونو دربیارید

ازش پرسیده بودن مادرت ویه گفته بود یه عروسک مادرم توش طلسم شده توسط یه جادوگر ،گفتن کی آورده گفت مثلا بلقیس(این اسم مستعار هست و این آدم یه سال پیش خیل یهویی مریضی سختی گرفت و حتی جراحی مغز انجام شد براش ،من همیشه میگفتم واقعا بلقیس به این زرنگی بیچاره یهو مریض شد اونم خیلی یهو و ازین رو به اون رو شد و دیگه مثل قبل نبود)

گفت این منو آورده دفن کرده

اسم جادوگر ماجد هستش ولی این بلقیس آورده دفن کرده موقعی که میخواستن خونه رو بسازن همون موقع آورده (این مدت ما نامزد بودیم)

ولی فهمیدم شوهرم قبلا یه بار این بلقیس که دختر خاله ی شوهرم هست و با یه مرد متاهل که اون پسر عمه ی شوهرم هست گرفته بود و حسابی توپیده بود بهش

اما بعد من قهر و ابنا بینشون ندیدم

خلاصه گیر داده بود که برید دربیارید وسایلای منو بدید که من برم

اما وقتی مرد بنگالی اومد هر چی ازش سوال کردن نگفت اینا تو گوشش قرآن خوندن جیغ جیغ کرد و یه مقدار به زبون خودش حرف زد

مرد بنگالی خسته شد و پلکام و با انگشتش کشید و چشمام و نگاه کرد

و بعد انگار چیزی فهمیده باش گفت به همراش گفت جمع کن بریم

بلندگو اینارو هم استفاده نکردن و حنیف دوباره برد رسوند



به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

نمیدونم بیرون چه چیزا گفتن

چون به من نمیگفتن

ولی یه بار مامانم گفت مرده گفته این اصلا جن نیست

این موجودی هست که جادوگر با طلسم درست می‌کنه و ماهیتش طلسم هست

مثل به مارمولک داخل بدن فرد طلسم شده میمونه و ذهن و مغز متی افکار و و و همه چی و تسخیر میکنه

پ اکثر اوقات من تو بدنم حرکت یه ماهی قرمز و حس میکردم

البته علاوه براین سوزنها و بخارهای گرمی هم حس میکردم

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

دلم خیلی برای بی بی ،خانوادم و بچها هام تنگ شده بود

اکثرا بی بی زنگ میزد  من نمیتونستم حرف بزنم چون لکنت داشتم

اینبار که زنگ زد تصویری بود

من دیدمش دلم داشت از دلتنگی میترکید ،اونم دلش خیلی برای من تنگ شده با دستش برام یوس میفرستاد بی بی از ایت حرکتها اصلا انجام نمیداد و این حرکاتش واقعا از شدت دلتنگی بود

من قلبم داشت پاره میشد و نتونستم جلوی گریمو بمیرن بغض بدجور گلومو گرفته بود و خفه میشدم با اینکه همیشه تو اون اتاق بودم به مامانم گفتم دارم میمیریم بریم خونه شعرخان اون بامزه بازی در می آورد حالم بهتر میشد

و همینطور شد و منو خندوند

اما خنده ی لب درد غم و دلتنگیمو اصلا کم نمیکرد

ولی چاره چی بود

وای که دلتنگی داشت منو میکشت

یه روز مامانم گفت همه فامیل از نبود تو بو بردن و دارن برام پیام میدن و سوال پیچم میکنن تو واتساپ و اینستا تلگرام و اینارو پاک کن چون میان فضولی

منم دلم نمیخواست ولی انقد گفت که نمیدونم چطور همه رو پاک کردم

ولی یهو به دلم افتاد نکنه کسی طوریش شده و مامانم میخواد من نفهمم

همینو هم گفتم

مامانم گفت نه میخوای بیا ببین دارن برام پیام میدن

و من پیگیرش نشدم

یه روز گفتم من که دانشگاه و اینطور ول کردم بقیه رو که نمیتونم باز نصب کنم ولی اینستا با پسورد باز میشه

مامانم گفت پاشو برو وضوتو بگیر که نماز عصره در همین حین بلند شدن اینیتا نصب شده بود و اپلین استوری مال دختر نالم بود گفتم اینو وا کنم ببینم بعد برم

که دیدم یکیو داخل کفن پیچیدن و نوشته بود بی بی عزیزم

که هی پش سر هم چند بار گفتم این این کیه این کیه و بعد دیدم چقدر قد و قوارش مثل بی بی

که با یه جیغ افتادم زمین

و دیگه تو این دنیا نبودم

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز