2777
2789

 نمیدونم منو میشناسید یا نه ولی نبات ابیم که سال ۴۰۰ تعلیق شدم اگر یادتون باشه احتمالا 

از دیشب هزاران بار پیاماشو میخونم

بیشتر میکشنم 

کاشکی میشد درستش کرد

۴ سال عاشقی کردیم من چطور فراموشش کنم 

دیشب خیال میکردم توی پارک داره باهم قدم میزنه 

لبخمد میزدم ولی واقعیت عین پتک فرود اومد که داری خیال میکنی دختر جون 

چی بگم بهش

میشه دوباره تمام اون خاطرات بدو و سختی دور بودنو جبران کردم 

حس میکنم اگر برگردیم هیجی مثل اولش نمیشه 

تمام احساسات توی جونم کشته شده 

دیگه خوشحال نیستم تنها وقتی که خوشحالم توی خوابه که گذشته ها برام مرور میشن 

رروزای خوب اشناییمون 

میخوام اشناییمونو بنویسم اینجا تا دوباره روزای خوبم یادم بیان💔

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

اشتباه نکن

اگه به هم برگردین هم اون روزا و حس ها واست تکرار نمیشه

اونا با رفتنش تموم شد.من خودمو گول میزدم اینجوری

ولی واقعیت نداره.چیزیه که ذهنت ساخته ازش و داره فریبت میده

insta :  amiiid619

از وقتی ۱۰ سالم بود دیرمش مهرش به دلم نشست،همیشه به هم نحوی شده از دختر عمم یا عمم میپرسیدم راستی فلانی رو دیدید؟چخبر چیکار میکنه

با خوشحالیاش خوشحال بودم وقتی فهمیرم نتیجه زحماتشو گرفته گریه میکردم و خداروشکر میکردم این عشق توی دلم بود و باهاش زندگی میکردم تا اینکه منم تونستم توی دانشگاهی که قبول شده قبول بشم هم رشته ای و سال بالاییمون 

همیشه بهونه ای بود که باهم درارتباط باشیم چون دورادور همو میشماختیم 


ما برگشتیم  اما دیگه اصلا حسم عین قبل نیست بهش  خیانت کرده بود رفته بود با رل سابقش 

من شدیدا حالم بده اعتمادمو کلا نابود کرده دلم پر میزنه براش اما ازش متنفرم😭😭😭

ب نظرت اون آدم شبیه ۴ سال پیش هست نه آدم شب میخابه صب ک بیدار میشه میبینه همه چی عوض شده پس چ توقعی داری ک اون آدم ۴ سال پیش باشع؟

(راز آرامش در زندگی دوچیز است🤞امروز را با خدا قدم بزن🚶‍♀️☝فردا را ب او بسپار👍

عادت کرده بودم به عاشقی پنهانی 

دوسش داشتم ولی چیزی نمیگفتم طوری رفتار نمیکردم متوجه بشه 

تا ی روز که پیام میده و برای دفاعش دعوتم میکنه 

عمم وقتی متوجه میشه تعحب میکنه که چرا منو دبعوت کرده

روز دفاعش با دختر عمم میریم رفتاراش و توجه هاتش خیلی به دلم مینشست حتی بعدش پنهانی دنبالمون اومده بود که توی جاده ی تاریک برامون مزاحتی پیش نیاد 

تا اینکه وقتی از علاقش مطمئن میشم به عمم میگم که فلانی داره برام مزاحمت ایجاد میکنه 

از اینکه رفتاراش علاقه رو نشون میداد ولی حرکتی نمیکرد خیلی اذیت میشدم ... با خودم میگفتم اینطوری مشخص میشه دلش با منه یا نه

بهش توپیدن که چرا مزاحمت ایجاد میکنی و اون از علاقش گفته بود 

همه چیز خوب بود ۲ سال باهم بودیم تا ی روز اومد جلو خاستگاری کرد 

عشق اون زمانو هیچوقت نمیتونم فراجوش کنم هنوز بابت اون احستس پاکمون گریه میکنم که چیشد

شب خواستگاری 

شبی که همه فکر میکردن با خانوادش مهمونه اما نمیدونستن این ی سوپرایزه برای جشن نامزدیمون😭تعحبشون تبریکاشون و نگاهای ما و لبخندای از ته دلمون

۱ ماه مونده به عقد همه چیز خراب شد  از مخالفت پدرش پدر منم مخالفت کرد که شما هنوز بچه اید بلید مستقل بشید خونه داشته باشید بعد بفکر ازدواج بیفتید 

کم کم دعواهای ما و دخالتای خانوادمون زیاد شد تا ی شب بریدم 

هر شب شک داشتم به عشقمون شک داشتم ی روزی این عشق تموم میشه 

عشق تموم نشد من تموم شدم اون عشقو وسط همون شک هام تمومش کردم و همه چیزو بهم زدم 

انقدر به خودم نفرت پیدا کرده بودم به احساساتم که تمومش کردم

دیشب توی مراسم خانوادگی دیدمش نتونستم جلوی گریمو بگیرم 

اون میدونست دارم سعی میکنم خاطرات پاک بشه اما اومد تمام خاطراتمو یادم اورد 

از دیشب زنگ میزنه پیامک میده اما من دلم نیست 

میترسم دیگه نتوتم تمام اون احساساتمو تجربه کنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792