نمیدونم منو میشناسید یا نه ولی نبات ابیم که سال ۴۰۰ تعلیق شدم اگر یادتون باشه احتمالا
از دیشب هزاران بار پیاماشو میخونم
بیشتر میکشنم
کاشکی میشد درستش کرد
۴ سال عاشقی کردیم من چطور فراموشش کنم
دیشب خیال میکردم توی پارک داره باهم قدم میزنه
لبخمد میزدم ولی واقعیت عین پتک فرود اومد که داری خیال میکنی دختر جون
چی بگم بهش
میشه دوباره تمام اون خاطرات بدو و سختی دور بودنو جبران کردم
حس میکنم اگر برگردیم هیجی مثل اولش نمیشه
تمام احساسات توی جونم کشته شده
دیگه خوشحال نیستم تنها وقتی که خوشحالم توی خوابه که گذشته ها برام مرور میشن
رروزای خوب اشناییمون
میخوام اشناییمونو بنویسم اینجا تا دوباره روزای خوبم یادم بیان💔