فقط کافیه یکم بیشتر از همیشه شوهرم خرید کنه واسه خونه
یا من ی لباس بیشتر و زودتر بخرم
ی کاری بکنم ی جایی برم
ی وسیله تزئینی بخرم خلاصه ی پولی خرج کنم
یا میره تو قیافه یا من نباشم غر ب جون شوهرم میزنه
انقدر میگه و آسمون ریسمون میبافه ک شوهرم دیگه همچین کارایی نکنه
هر وقتم غذای خوب یا چیزی پختم سهم پدر شوهر مادرشوهر و خواهر و برادر کوچیکشم میدم
اما این زن دست بر نمی داره از تنگ نظریش
شوهرممم از اوناست ک همه چی رو باید مادرش بدونه
هر چقدر حرف زدیم دعوا کردیم ب این و اون گفتم نصیحتش کنن فایده نداشته
بخدا من دیگه بریدم از دست این مادر و پسر