ایندفعه تنها میری بیرون دیگه به جای اینکه به حرفای طنز کناریت توجه کنی و قهقهه بزنی لطافت بارون رو روی پوستت حس می کنی
یه کتاب میخونی و غرق داستانش و تصویر سازی شخصیت هاش میشی بدون اینکه نیاز باشه وسطاش هی یه نفر دیگه حرف بزنه و حواستو پرت کنه
داری فیلم می بینی و چیزی میخوری و می بینی کسی نیست باقیمونده چیپس یا تخمه رو بهش تعارف کنی 😁 و توی سکوت کامل محو فیلم میشی
فکر کنم ترکیبی از ابهام و آرامش باشه نه؟
ابهامش اینجاست ک ی شوک موقتی بهت وارد میشه چون هنوز عادت نکردی و ارامشش توی کشف تجربه های جدیده
وقتی خودتو توی اینه میبینی تازه به خودت و پوستت و نکات جدیدی ک توی ظاهرت کشف کردی دقت می کنی بدون اینکه نیاز باشه تند تند سرووضعتو مرتب کنی ک برسی ب قرار
جالبه ادم یه چندماهی اینو تجربه کنه
بعدا میتونه با دقت بیشتری همراه های زندگیشو انتخاب کنه
و دیگه هرکس که اون ارامش رو ازش بگیره رو وارد زندگیش نمی کنه