مرسی عزیزم🤍
ای بابا چه آدمایی پیدا میشن.. آدم میمونه چی بگه..
خدا پسر نازتو برات حفظ کنه عزیزم🤍
من پسر دوممو باردار شدم بارداری پر از ریسک
مدام خونریزی، استراحت مطلقو..
حتی دوبار دکتر خیلی رک تو صورتم گفت بچت نمیمونه امکان نداره بمونه. مایی که دیگه تنها امیدمون همین پسرمون بود.
من 4ماه خونه مادرم خوابیدم هیییچکدوم نیومدن ی سر بزنن، ی زنگ حتی نزدن. بعد که بچم صحیح و سالم بدنیا اومد شکر خدا مادرشوهرم اومد واسه من صاب بچه شده بود.
الانم هربار منو میبینه با گله میگه منکه سواد زنگ زدن ندارم شمارتم ندارم همش نگرانتون میشم.
اون چند ماه حاملگی و اون روزای سختمون برات مهم نبود الان مهم شدیم؟؟؟
منم هربار میگه فقط لبخند میزنم الان 4ساله اصلا بهش زنگ نمیزنم. دیگه جایی تو دلم نداره.