مث دشمن باهام حرف زد
حتی میگف موهای من سفید شدن موهای ت سفید نشدن
عروسیت نمیام
ب مامان و بابامم میگف پیر شدین سراغ ما نیاین( اون یکی خواهرم پر کرده بود) برین پیش این
جفتشون افتاده بودن ب جون من ولی این یکی بدتر
نفرین میکرد حسودی میکرد
ولا منم موهام سفید شده
کلی اتفاق بد ت زندگیم افتاده ولی همش بامن ک ازش کوچیکتر هم هستم مث دشمن رفتار میکنه
خیلی دلم گرفت از حرفاش
من کاری نکردم ی اتفاق مثبتی برامن افتاد این حسادت کرد فک کرد با حمایت خونوادم اینطوری شده درصورتی ک نبوده بخاطر همین دوهفته منو کوبید با حرف و رفتاراش هرروز داد و بیداد فحش نفرین
مسخرم میکرد تیکه مینداخت
الان یکی دوماه میگذره ولی یادم میاد دلم میگیره اون حرفا بهم زد خیلی دلم میگیره
خواهرشم ازش کوچیکترم اصن براش مهم نیس هر عقده و کینه ای ک داره سرمن خالی میکنه
بارها شده نفرینم کرده بیخودی مث رقیب و دشمن هست