تو خیابون کنار هم بودیم یه خانم رد شد من برگشتم گفتم نگاش نکن قصدی هم پشتش نبود حالت شوخی فرم گفتم (،قبلا هم گفته بودم بهم میگفت من اصلا نگاه نمیکنم نگو بهم بر میخوره، )
بعد عصبانی شد با دعوا گفت من کجا دارم اونو نگاه میکنم مگه صد دفعه نگفتم اینو نگو گفتم بسم الله چته حالا من یه چیز گفتم دوباره چند دقیقه بعد گفت تو حال منو خراب میکنی با این حرفات آخه من چیکار به کسی دارم، گفتم بس کن دیگه اخلاق نداری روانی هستی ذاتا، بعد رفتم تو ماشین دوباره اومد که حرکت کنیم بریم بحثمون گرفت گفتم من یه چیز گفتم دیگه ول نمیکنی روانی بعد منم جلوی خونه پیاده کرد بلند گفتم ازت متنفرم من درو محکم بستم محکما جوری که صداش پیچید این آقا هم دیوانه شد با حالت گاز اومد زد به پام چند بار بعد پیاده شد منو گرفت که چخبرته با صدای بلند تو کوچه ، من فقط گفتم بی آبرو درو باز کردم رفتم تو خونه ، کلیدم نداشتم موندم تو پارکینگ ، یه همسایه هم سرشو آورد بیرون دید😞
بعد از دو سه ساعت رفتم بالا خواب بود ، منم رفتم بخوابم دیدم بلند شد رفت غذا درست کرد منو صدا کرد بیا شام بخور گفت بخور بخواب فردا فشم بده نفرینم کن ولی ازم متنفرم نباش من اصلا نگاشم نکردم دوباره اومد لقمه گرفت به زور خوردم دوباره صبح صد بار نازم داد بغلم کرد محلش ندادم گفت ببخشید دیگه من حساسم که تو اینجوری میگی ولی من نمیتونم هضم کنم نمیتونم ازش متنفر شدم