حسرت پدری که واسم هیچ وقت پدری نکرد
مهم ترین تکیه گاه هر دختری پدرشه اما واسه من نبود
هیچ وقت کتکم نزد اما هر لحظه که باهاشم ذره ذره قلبم رو خورد کرد همه نیاز های مالیم رو تامین کرد اما عوضش روحم رو نابود کرد
نوزده سالمه اما جوری باهام رفتار میکنه حس می کنم با یه بچه چهارساله داره حرف میزنه
هر وقت که از کسی عصبانی میشه من باید توهین هاشو تحمل کنم
کلا مث یه موجود اضافه باهام رفتار میکنه
امشب داشتم با مامانم و داداشام بهرین لحظه هامو می گذروندم اونقدر که تو دلم میگفتم خدایا هیچوقت این شادی رو ازم نگیر اما یهو خوشیمو زهر کرد
دلم خونه دارم تو اتاقم تنهایی گریه می کنم منم دلم میخواد مث همه دخترا بابای دلسوزی داشته باشم 💔