2777
2789

مادره همش رو مخ‌ پسره راه می‌رفت که دخترت هم سرطان میگیره واگیر داره خودتم بدبخت میشی واینا ولی پسره میگفت مصری نیس مادره میگفت ن مصری و فلان اینا بالاخره نقشه شوم تو ذهنش رو اجرا کرد

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

آخه هیچ کس نیس

پس ما کشکیم🥴😁

حال‍ خوب‍ الانمو مدیون‍ خدام‍🫠🥲☝️سال گذشته باوجود ادمای سمی برام جهنم بود،،،باکمک خدا و اسی اینا🥹ازجهنم اومدم بیرون☺️❤️‍🩹الان۳ماهه ک علی شده مرهم همه ی زخمام😍❤️‍🩹ازخدا میخام با ی نی نی زندگیمونو کامل کنه🫠🤗☁️خدایا برای هررررررر لحظه ی الانم شکرت🥹🫠

مادر زهرا(اسم فرضی مریم) روز به روز داغون تر میشد دیگه حتی دخترم هفته ای یبار بیشتر نمی دید همش به شوهره میگفت تروخدا بزار بچه مو ببینم مادر شوهرم می‌پرید وسط که نهو فلان و از این حرفا 

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫

مریم دیگه پروسه شیمی درمانی رو ادامه میده و دیگه حتی دخترش هم ماهی یبار نمی دید دیگه اصلا دختره مادره رو نمیشناخت محمد و زن دومش(اسم فرضی نسترن) هم باهم ازدواج میکنن و

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫

نسترن خیلی مغرور و خود خواه بود واصلا به زهرا توجه نمیکرد  شوهرش هم متوجه موضوع شده بود با نسترن در میون گذاشت و نسترن میگف من مگه کلفتم بچه یکی دیگه رو بزرگ کنم بچه خودش مادر داره روز اول هم بهت گفتم مادرت گفت اشکال نداره بچه بیار پیش خودم یه هفته پیش اون یه هفته پیش ما و..

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫

محمد هم میگفت پس زن گرفتم برا چی زن گرفتم از بچم نگه داری کنه و روز به روز دعوا ها بیشتر وبیشتر و مادر محمد هم هی پا درمیونی و تا اینکه یک سال میگذره

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫

تو این یه سال مادره اصلا نزاشت محمد بره مریم و ببینه و بچه هم دست به دست میشد یه هفته خونه مادربزرگ یه هفته خونه خودشون که اون یه هفته ها هم نسترن توجه نمیکرد و مریم هم حالش بد بود و چندباری به مامانش گفت بره محمد بگه بزاره من بچه مو ببینم مادر مریم هم میره به نسترن میگه مریم حالش بده بزار بچه شو ببینه و نسترن هم میگه برا چی باید مادرشو ببینه مگه اصلا میشناستش الان دیگه من مادرشم و فلان بیسار دیگه مادر مریم خواهش والتماس که بزار بچه شو ببینه حالش بده

تا اینکه یک هفته میگذره و نسترن اصلا موضوع رو به محمد نمیگه و محمد هم وقتی مادر مریم رو توی بازار میبینه مادره میگه نزاشتی نوه مو ببینم و مریم حالش بده و خلاصه میرن مریم و میبینن‌ و مریم هم بچه شو 

دیگه خلاصه تو پروسه شیمی درمانی تشنج میکرد و کلیه اش از کار افتاده بود و دیالیز انجام می‌داد که متاسفانه بعد از ۳ سال فوت میشن

محمد و نسترن هم هرچقدر مادر پسره اسرار میکرد فایده ای نداشت اونا هم از هم طلاق میگیرن زهرا هم دیگه پیش باباش زندگی می کرد و باباش هم مجبور بود سرکار بره هم مجبور بود از زهرا مراقبت کنه اما اکثرا زهرا خونه مادربزگهاش بود و تا اینکه یروز محمد دیگه میگه من خستمه‌ توانایی نگهداری زهرا رو ندارم و بچه رو میده دست مادربزرگش‌ مادر مریم و غیبش میزنه پنج ماهی میگذره و خبری از محمد نیس و بعد حدود هشت ماه می‌فهمن معتاد شده و دایی هاش میارنش ترکش بدن که فرار میکنه از کمپ و بر اثر دوز بالای مواد مصرفی سنکوپ میکنه و فوت میشن زهرا هم پیش مادربزرگش وخاله هاش زندگی میکنه وچند ساله که از این ماجرا میگذره وایشون الان موفق ترین فرد زندگیشون هستن و برای وکالت میخونن و دوتا پسر دارن 🙂🥲 

تو اگر در پی آنی برو این منم که در پی خویشم و بس🤚💫
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792