شوهرمن کلا این مدلیه که هر اتفاقی توشرکتشون میافته به من میگه بایه اقوام نزدیکمونم همکاره من از حرفای اون طرف فهمیدم اینا از طرف شرکت دارن میرن جنوب ولی شوهرم هیچی نگفت این هفته کلا دیر می اومد همشم میگفت کار دارم گرفتارم سشنبه خیلی دیر کرد خبرم نداد دیر میاد منم باردارم
وقتی اومد بحثمون شد اونم گفت هینی که هست کارم اینه منم ول کردم اومد خونه پدرم از عصبانیت فرداش رفت مسافرت بدون اینکه یه زنک بزنه این چند روزم زنگی نزده
حتی به بهونه پسرم قشنگ مارو ول کرد ورفت