سلام،امشب یکدفعه چنتا مهمون ریختن سرم برای شام(ده نفر )،منم بچه ام حدود ۴ سالشه ی کم بازیگوشه مخصوصا وقتی روزا نخوابه شب بدقلق میشه و هم خودش و هم مارو اذیت می‌کنه الکی بهونه میگیره بعد باردار هستم و فشارم بالاس(برنامه ریزی نداشتیم و خدا خواسته بود)بچه ی مهمونم حدود نه سالشه و اونم بازیگوشه یعنی سر بسر بچه ام میزاشت بچه هم از خداش بود و هی بدو بدو میکرد هی چی پرت میکرد مهمون هایی که داشتم ملاحظه بچه مهمونم میکردن و به بچه ی من چی میگفتن حرفایی بد میزدن که خیلی من ناراحت میشدم کمرم درد میکرد خیلی فشار بهم بود شوهرم داشت کباب براشون درس میکرد و هی اینا سر من از میزدن در نهایت بچه ام رو تو آشپزخونه زدم
الان دارم دق میکنم
تجربه شده
به هردو بچه تذکر میدادی یکسان
ناراحتم میشدن مهمونا ب جهنم
وقتی بچه هاشون رو جمع نمیکنن
الان حسرت و سرزنش فایده نداره بهش فکر نکن
وای من دیوونه شدم
تاپیک تو با لحن صدای خودت خوندم
بیخیال گذشته ناراحت نباش دیکه نزن
فردا براش خوراکی که دوست داره بخر جبران کن
اشکال نداره خودتو سرزنش نکن شماهم ادمی خسته شدی اونا بیملاحظن
وااا چه ربطی به بقیه داره ، انگار اونا اومدن زدن
شما باید خودت بتونی کنترل خشم داشته باشی نمیزدی بچه رو
خونه خودت بود همه چی مال خودت بود بچه خودت بود نگران چی بودی که کتکش زدی !!
در ضمن در آینده تو دنیا به حدی مشکلات و اعصاب خورد کنی و چالش هست که نگو تو باز رو بچه خالی کنی و دیگران مقصر باشن؟
وقتی دیدم به بچه ام چی میگن منم جوابشون رو دادم و یا لااقل فک میکنم جوابشون رو دادم چون خیلی بی دست و پامو هستم،ولی خیلی بهم سخت گذشتم حس فشار شدید عصبی حس خیلی بدی بود جالبه بدون دعوت برای شام اومده بودن توقع همه چی هم داشتن خیل بد بود
چقدر بی ملاحضه بودن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز