بابام وقتی نصف شب خونه رسید با صدای گریه مادرم بیدار شدم در اتاق نصفه باز کردم مادرم ی گوشه اتاق نشسته بود دستاش رو صورتش گرفته بود بابام با میله که اهنی بود کتکش میزد چند وقت بعد من و سه خواهرم و دو برادرم بردن خونه مادر بزرگم که از اونجا مارو بردن دادگاه قبلش مادر بزرگ واسه ما هدیه خریده بود بهمون گفته بود اگه پیش باباتون باشین همیشه واستون هدیه میگیرم من و خواهرام نبردن فقط دوتا داداش بزرگم رفتن مادرم از اون موقه دیگه ندیدیم بابام ازدواج کرد اون زنه همش مارو بی دلیل کتک میزد موها خواهرمو با چاقو میبرید و روی کمر خواهرم مینشست داداشام رو از خونه بیرون مینداخت همیشه باید تو خونه کار میکردم هر بار تو خونه جنگ دعوا میشد همه همسایه ها میدونستن از ترس ما حرف نمیزدیم ولی داداشم همیشه به بابام میگفت بابامم اوایل دعواش میکرد اما اون زن وقتی بابام میرفت سرکار از فرصت استفاده میکرد
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
من این موضوع قبول نکردم و شوهرم جلوی برادر شوهرم و جاریم دست منو شکوند . اخه من چطور بچه ی خودمو دور بندازم و بچه ی یکی دیگه رو بزرگ کنم؟؟ شما بودید چیکار میکردید؟؟
من بخاطر بچه هام سوختم و ساختم تا وقتی که دخترم درسش تمام و پدرش نزاشت درس بخونه و پدرش خواست اونو بده پسر عموش . چون پدرش همچین ادم هایی قبول داره پسر عموش معتاد و .... نخواستم دخترم مثل من شه میخوام بچه هام خوشبخت کنم . تو این هفت ماه پشت سرم حرف بلند کردن که من خیانت کردم و... و خونه پدرم نرفتم واسه طلاق حتی خواهر برادرام چون شوهرم اونارو تحدید به مرگ میکرد اگه منو حمایت کنن شوهرم یک ادم دیونست دستای منو میبست جلو چشم بچه هام کتکم میزد حتی بچه هامم میزد در خونه به رومون قفل میکرد متادون مصرف میکرد مشکل عصبی داشت همیشه تو خونه بچه هام تا این سن گریه میکردن و میگفتن مامانی طلاق بگیر اما من هیچ حامی نداشتم پدرمم پشتم نبود