نمیدونم مامانم از بچگی بهم میگفت دوست خوب نیست با کسی دوست نشو میگفت زندگی مون رو رفیق بازی بابات خراب کرد
نمیدونم خوب بود یا نه فوقش یه دونه دوست تو مدرسه داشتم اون موقع ها ، الانم که هییییچ کس رو ندارم نمیتونم اصلا با کسی دوست بشم خیلی خیلی تنهام
ولی از یه طرف هم خوبیایی داشت این نوع تربیت
ما رو قانع بزرگ کرده بود چشم و دل سیر بودیم از بچگی با اینکه حتی پدری نبود که برامون چیز میز بخره که جایی دیدیم دلمون نخواد ، ولی مامانم از بچگی گفته بود از دست هرکسی تو مدرسه یا هرجا چیزی نگیرین بخورین، میگفت تو مدرسه نه به کسی چیزی بدین نه از کسی چیزی بگیرین میدونین بچه ها مامانم ما رو دست تنها بزرگ کرد طلاق گرفته بود و به سختی و تنهایی خودش بزرگمون کرد واسه همین مجبور بود اینا رو بگه که حداقل اون پولی که میداد واسه مدرسه مون وسایل بخریم خودمون رو سیر کنیم نه اینکه بریم شکم بچه های ملت رو هم سیر کنیم
خیلی دلم میسوزه به حال بچگی مون هم خودم هم برادرم تاپیک آخرم نوشتم قضیه رو ، هرچقدر هم بگی چشم و دل سیر بودیم هیچی دلمون نمیخواست خب بخاطر مادرمون نمیگفتیم چون در توانش نبود ولی ما گناه داشتیم ای کاش پدرمون ولمون نمیکرد برای اینکه زندگی مون خوب باشه تلاش میکرد ای کاش