من کارمند بودم برای خودم زمین و خونه داشتم از مجردی ازدواج کردم اومدم شهر غریب شوهرم ٱشغال هست نذاشت برم کار مجبور شدم بشینم خونه آشنا پیدا کرد مرخصی گرفت جریمه اینا ریخت. توی این چندسال منو محدود کرد کلا دیدن خانوادم نرفتم بیشتر ازسه ساله ازدواج کردم یک بار برده خونه مادرم من عروس شهر غریب شدم کلا جایی نمیبره از در خونه بیرون نمیبره هفته ای ی بار میبره خونه مادرش که اونجا هم کوچه بغلی هست هر جور توهینی دلشون خواست میکنن تا بخوام با شوخی یا کنایه جواب بدم شوهرم جوری کتک میزنه که نگو. ی ماه قبل بود کتکم زده هنوزم سر درد دارم به پدر مرحومم که جوان مرگ شده سر هرچیزی فش میده همه ی اینارو هم با همدستی مادر و خواهراش انجام میده. خیلی باهاش صحبت کردم اثر نداره به نظر شما تصمیمم برای جدایی درسته؟ نمیتونم فش و توهین به خانوادم و کتک هاشو تحمل کنم اخلاق نداره مرتب همه چیو پرت میکنه
یا خونوادت یا شوهرت ... وقتی کسی اینو میگه شک نکن سلامت روان نداره
سه ماه زیارت عاشورا خوندم گفتم درست بشه اخلاقش با خانوادم. قربون امام حسین برم هفته قبل بهم نشون داد که دل به درست شدن این ندم نشون داد این در حد ی سگ هم نیست دارم خودمو آماده میکنم بپذیرم که من سرنوشت خوبی ندارم و دیگه نباید اسم ازدواج بیارم دارم آماده میشم به رفتن از اینجا
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉