فروشنده بود از اینا که معلولیت ذهنی دارن اسمشو نمیدونم
فال میفروخت پشتم بهش بود از پشت دست زد بهم جوری که انگار میخواد بغلم کنه چون کاپشن داشتم دستش به من نخورد تا حس کردم برگشتم دیدم میگه یدونه ازم بخر بچه هم نبود ولی معلوم بود آدم سالم نیس
ی شوک بد بهم وارد شد موندم بزنمش یا چیزی نگم شما بودید چیکار میکردید😐
فقط نفسم بند اومد اون لحظه انقد حالم بدشد چیزیم نگفتم
☹️☹️😥😥😥😥مرتیکه
نکنه چون معلول ذهنی بوده اینجوری کرده ناخودآگاه
البته شایدم از قصد بوده
😕😕
هیچ جای دنیا اینهمه دست فروش تو مترو نیست
خب وقتی میگی معلولیت ذهنی داره بنده خدا ناراحتی نداره دیگه
اگه مرض داشت به گودی کمر دست نمیزد به پایینتر دست میرد و میذاشت به حساب معلولیت
با احترام به عرب ها
یبار یه مرد عرب مسن منو هل داد افتادم رو صندلی ها
یبار تو تاکسی بغل یه مرده که خیلیم رسمی تیپ زده بود نشستم بعد داشت دستشو کم کم میاورد پشت کمرم
برگشتم گفتم آقا به اندازه کافی جا هست میشه دستتونو بکشید کنار
وای یه بار تو بازار یه مرد تقریلا پنجاه ساله یه بسته دستش بود هی میزد به باسنم من اونموقع ۱۴ سالم بود انقد ترسیدم که انگار لال شدا بودم فقط از دستش فرار میکردم اونم هی میومد دنبال منو خانوادم
