حدود سه ماه پیش یه خانوم سن بالایی که سواد زیادی هم نداشت استخدام شرکت شد و اومد که با من کار کنه کار ما هم باید دقت خیلی بالایی داشته باشی هم کار با سیستم و بلد باشی اوایل تا سیستم میاد بگیره خودمو براش با سیستم کار میکردم سه ماه طول کشید که من کار با سیستم یادش بدم بعد از اینکه با کلی دنگ و فنگ یاد گرفتم اشتباهاتش خیلی زیاد بود من بعضی مواقع آروم بعضی مواقع تند بهش گوش زد میکردم که اشتباه نکنه چون تو اشتباهاتش پای منم گیر بودو میگفتن تو باید حواستو جمع میکردی خلاصه من دو ماه با این خانوم با کم و زیادش سر کردم تا اومدیم با یه نیروی قدیمیتر کار کنیم این خانوم که اصلا هم ذات درستی نداره و دوروترین و دروغگوترین آدمیه که تو عمرم دیدم و اصلا هم با من خوب نیست چون از من قدیمی تره و سرپرست کار منو بیشتر قبول داره و خود این خانوم با اینکه قدیمیه سرشار از خطا و اشتباست و گردن گیر هم اصلا ندارد نشست تو گوش این خانوم مسن خوند و این خانوم با من لج کرد نه دیگه به حرفم گوش میکرد هرچی میگفتم چپه انجام می داد تا این که من دو بار رفتم پیش سرپرست و گفتم جاشو عوض کن من واقعا دیگه نمیتونم باهاش کار کنم اون قبول نمیکرد میگفت تو خوب آموزش میدی خلاصه با لجبازی این خانوم کار ما به بحث شدیدی کشید و سرپرست عذر جفتمونو خواست من رفتم ولی اون با التماس و گریه موند بماند که بعد رفتن من کلی پشت سرم حرف زده بود که به گوشم رسید فرداش سرپرست بهم زنگ زد که برگرد من اگه بخاطر عیدیم نبود هرگز برنمیگشتم ولی برگشتم و فهمیدیم همون نیروی قدیمی باعث شده که اضافه کاریامو بردارن در حالی که من پایه ثابت بودم اوضاع سرکار برام خیلی سخت شده ولی دارم تحمل میکنم و واگذار کردم به خدا با جفت اون خانوما ناچار م کار کنم و نمیدونم باهاشون چطور رفتار کنم که درست باشه ولی امیدوارم خدا جوابشونو بده