به خدا شوهرم ۷ ساعت یه کوب رانندگی کرد بریم برسیم، نیومد سر سفره.
منم زبونم درازه.
گفتم فلانی خانم ، چون شوهر من هست روش نشد بیاد سر سفره.
باباش ساعت ۳ ظهر میگفت، نه تازه صبحونه خوردن، در حالی که برادرشوهرم اومدیم تهران ازم عذر خواست، گفت با من قهر کرده بود و ....
کلا برادرشوهرم همش بخاطرش سرش پایین بود.
بعد دختر رفت درخواست مهریه داد، خواست اینجوری برادرشوهرمو بزاره تو فشار، یه هو ورق برگشت.
تو کارهای دادگاه، برادرشوهرم با یه دختر تو همین تهران اشنا شد، دختره هم وضع مالیش عالی، اونم داشت طلاق میگرفت.
مهریه دختر رو دادن و با هم ازدواج کردن.
خدایی کلاس و ادب و ... این جاریم کجا و اون کجا.
اینقدر با کلاسه، برادرشوهرم بنده خدا، سرش بالاست الان.
در مورد عروستون از همین الان جدی فکر کنین ، اینجور رفتارا تو ذات آدم و تغییر نمیکنه