جالب اینجاس که هم عشق و هم نفرت هر دوتا تو وجود من به یه اندازه هست .
بعد از ظهر خوابیده بودم دیدم تو خواب یه خانومی اومده میگه اگه به خودت احترام نزاری و به خودت نرسی شوهرت بهت خیانت میکنه
واقعا یه جای حرفش حق بود بهم گفت تو اصلا خودت برات مهم نیس
ازش نفرت هم دارم چون سه چهار باریه برگشته میگه پشیمونم که با تو ازدواج کردم از وقتی اومدی زندگیمو جهنم کردی
و منی که بخاطرش از خانوادم فرار کردم چون پدر مادرم نمیزاشت باهاش ازدواج کنم