خانوما من همسرم از ازدواج اولش ی دختر ۷ساله داره
من خودم ۲۳سالمه چون پدرم اعتیاد داشت و وضع زندگیمون خیلی خیلی افتضاح بود به اصرار مادرم ۲۰سالم که بود باهمسرم ازدواج کردم. همسرم خیلی باهام خوب و مهربونه من از وقتی دخترش ۴ سالش بود بزرگش کردم و خداشاهده براش مادری کردم شب ادراری داره هر روز بدون اینکه سر زنشش کنم جاشو میشورم و از نظر محبت هیچی براش کم نمیزارم.ولی رفتاراش دیگه دارن اذیتم میکنن توخونه خیلی خوبه ولی تا مادربزرگشا میبینه شروع میکنه گریه کردن که فلان جام دردمیکنه(الکی) یا جدیدا فهمیدم به دروغ میگه بابام و مامانم منا میزنن بخدا من از گل نازک تر بهش نمیگم اوناهم حرفاشو باورمیکنن و باهام سر و سنگین میشن من و همسرم تامیخوایم باهم یکم تنها باشیم و حرف بزنیم هرکاری میکنه تا اجازه نده البته این رفتارش طبیعیه چون بچه س و دختربچه ها رو پدرشون حساسن ولی همیشه بدگویی من و همسرما پیش خانواده همسرم میکنه بااینکه اتاق جدا داره پیش ما میخوابه و تاما خوابمون نبره خودش نمیخوابه
به نظرتون چجوری باهاش رفتارکنم؟بدشانسیم اینه خونه مادرشوهرم نزدیک خونمونه و تقریباهرروز همدیگه رو میبینیم