سعی کردم با هنر سر خودمو گرم کنم
نوشتنم پیانسازی که ازش متنفرم
و به زور رفتم
بعد ۴ سال دیگه استادم گفت از پیش من برو
تو بزرگ شدی و نیزاه بهار اموزش ببینی
و یه ساتاد سخت گیر پیدا کردم ولی خوب بود
بخاطر امتحانام نرفنم
و دیگهمنو راه نداد
از اون موقع هر هنر ویگه ای امتحان میکنم سرکوفت میزنن ک لیاقتت این اشغالاس
فکر میکنن هر جی پیانو نباشه بده
با کلی ذوق و شوق رزین یا. گرفتم و یه جاکلیدی خوشگل درست کردم وقتی ب مامانم نشون دادم گفت دسگه حق نداری درست کنی خونه کثیف میشه
گفتم عیب نداره
ب ببام نشون دادم
گفتم خوگشل نیست؟
عصبب شد گفت خیلیم زشته مثل قیافه خودت
نخواستم گریه کنم رفتم تو اتاق درو بستم
اومد در زد میخوان برم بتوابم بیا بیرون
بعدش زنگ زدم به همکلاسیم بگم ک بیاد وسیلا های رزینش روب بره چونودسگهنسمتونم درست کنم
بابام کلی داشت فحش میداد ابروم جلو هیمن یه ادمی ک دورم بود هم رفت
فقط خاله هام درکم میکنن
وقتی هم ب اونا میگم
مامانم دعوام میکنه و تو غلطی کردی بهشون این چیزا رو گفتی
و کلی دعوام میکنه