منمم خیلی استرس داشتم خیلی سوتی دادم ، بهم گف ماشینی که اومدی باهاش چیه گفتم پارس ، ولی پژو 405 بود
گف کجایی بیام گفتم نمیدونم صبر کن نگاه کنم درصورتی که دود بنزین فلان جا بودم 🤣 بعد وسطش که سوار ماشینش شدم بهم گف بریم غذای سنتی یا صنعتی 🤣 منظورش فست فود بود گفتم نهههه نریم بریم پارک 🤣 بعد اینقدر خجالت کشیدم تو رستوران اینقدر خجالت کشیدم داشتم میمیردم سرمم پایین بود و هیچی هم نخوردم اونم خودشو کشت تو رو خدا ی چیزی بخور
میگفتم اشتها ندارم ، آخرم مثل مادرا غذامو گذاشت برام و بعدم رفتم سوار اتوبوس شدم چون قرار بود برم ی شهر دیگه کار مهمی داشتم ، تو ترمینال هم پام گیر کرد و افتادم خلاصه منتظر موند تا من رفتم ، خیلی سوتی دادم ی هویی پیام دادم بهش ، خیلی دوستت دارم خیلی استرس دارم 🤣🤣🤣
خیلی سم بود اون شب