وای یاد دیت اولم با دوست پسرم افتادم
قبل اون اصلا دیت نرفته بودم دوست پسرم نداشتم
رفتم تو کافه برام کادو گرفته بود، یه عروسک یونیکورنبا یه دستبند ظریف قلب
کادو رو بهم داد تشکر کردم
البته دوست پسرمو از قبل باهاش یمدت در ارتباط بودم بعد رفتیم دیت، خودم قبول نمیکردم بریم دیت
حالا هی نگام میکرد حرف میزد میگفتم منو نگاه نکن خجالت میکشم
روشو میکرد اینور اونور میگفت خوبه؟😂😂😂
بعدش باهاش اوکی شدم و حرف زدیم و هات چاکلت خوردیم
رفتیم پاساژ گردی و عکس گرفتیم و برگشتیم