برا بابام
برای روزایی که داشتمش و فکر میکردم همیشه هست
حالا هر روز دلتنگ تر و بیچاره تر ،یه روزایی حیرون و سرگردون می مونم نمیدونم کجا برم این دلتنگی یکم کم شه ، سنگ قبر که واسه ت بابا نمیشه نه حرفی نه تصویری با حال بد میری پیشش با حال بدتر برمیگردی
نمیتونم و نمیخوام در موردش با کسی حرف بزنم ،عکساشو تماشا کنم و ... گاهی تو کوچه و خیابون یه نفر با جثه یا صدا و چهره شبیه بهش میبینم یهو همه دنیا آوار میشه رو سرم و من انگار دوباره و دوباره اون لحظه های اول از دست دادنش رو تجربه میکنم ... حال عجیبیه