داماد اولی ما ینی شوهر ابجی بزرگم
خودش لو دداد واسه جواب بله گرفتن از. ما
دعای دهن بند خونده بوده!
شیخم هس خیر سرش
ازون شیخ علفیاها اصلالباس تنش ندیدم
همش توکار کسب و کاسبی و بازااره و مایه ددار، اصلا ب قول خودش اومد شیخی ک سربازی نره!
خلاصه خیلی اذیتا کردن و ما جوابمون منفی بود
چون ابجیش بی ادب بود و تیکه مینداخت تو خواستگاری
بابامم خوشش نیومده بود از این دامادمون و خانوادش
رسمامونم فرق داش
ما رسم داشتیم تکه جهیزیه 6تا داماد میخره، اینا قبول ننمیکرددن
اخرش ابجیم تو روی باباام ایستاد گف همینو میخام
ابجیم کل حقوق پرستاریشو خرج جهیزیه ای میکرد ک باید شوهرش تهیه میکرد
حتی پول تالار و لباس عروس و آرایش و اتلیه روهم خودمون دادیم چون بابای داماد بی عار بود و نمیداد...
اخرشم دوماد عوضیمون دم دراورد یادش رف چ کمکایی کردیمش
با ابجیم قهر بود مام رفته بودیم سر بزنیم بداخلاقی کردد و باابام بهش برخورد قهر شدیم دوسال
دوباره کارش گیر شد دوست شد و خونشونو باباام دوندگی کردو. ساخت ،حتی کابینتاشونو....
بازم بعدش سر دوتا شیرینی قهر شد!
الان دوباره میخاد ددوس شه مرتیکه
حالم ازش بهم میخوره همش قهر قهر
16 ساله همش قهره
خیر سرش طلبگی. خونده ااحمق
اینم از دعا و جادو
ابجیمم مسخشه
هرچی بگه همونه
کلا طرف شوهرشه
حقوقشو از اول میداد شوهرش
الان شوهرش ماهی 100 تومن حفوقشه
ابجیم عین گداها مگیرده و لباس های کهنه
شوهره فقط ملک و املاک زیاد میکنه!