یادم میاد وقتی ازم دنبال بهونه میگشت تا بحث بندازه
و دعوا راه بندازه تا طولانی مدت باهام قهر کنه
یادم میاد چه شبایی که تا صبح کنارش دراز میکشیدم
و نگاهش میکردم و اشک میریختم
چقدر مظلوم و بی صدا اشک ریختم
چقدر بهش میگفتم فقط بگو چرا قهر کردی چرااا
من چیکارت کردم
و اون با عصبانیت بهم نگاه میکرد و میگفت چرااا؟؟؟؟
فقط ساکت باش خفه شو دهنتو ببند
تنها حرف هایی که از زبونش بیرون میومد...
چقدر فکر میکردم و دنبال دلیل ناراحتیش میگشتم
از فکر زیاد خودم به خودم شک میکردم ...
پشت همه ی اون بهونه گیریاش پنهون کردن
کارهای کثیفش بود...
میگن آه مظلوم عرش خدارو به لرزه میندازه
یعنی خدا دید من چقدر خالصانه زندگی کردم؟؟
یعنی دید چقدر بی صدا اشک ریختم
آخ که چه شبایی رو گذروندم ،
پس چرا چرا تموم نمیشه ؟خسته ام خیلی خسته ام...
تو روزایی که سخت بهش نیاز داشتم کنارم نبود
پیِ عشق و حال و خوش گذرونیش بود
کاش یه طوری میشد ...
کاش ورق زندگیم برگرده نمیدونم چطوری !!!
کفر نمیگم ناشکری هم نمیکنم...
اما دلم یه خواب راحت از جنس اَبَد می خواد⚰️🌑