2777
2789
عنوان

نمیدونم واقعا با این شوهرم چیکار کنم دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 74634 بازدید | 645 پست
شوهرم فهمیده هیچی بهش نمیگن بزا همون هر کاری دوست داره میکنه فقط خیلی نگرانه اینم نکنه خیانت داره ...

نه عزیزم اگر پیام من رو میبینی

شما یکم بخاطر بارداری و زایمان حساس شدی وگرنه خیانت چی شوهرتون همچین کاری نمیکنه!!

شوهرتونم به واسطه تک فرزندی یکم لوس تشریف دارن و لج کردن با شما

احتمالن به مادرشون وابستن و وقتی بحث خونه زندگی تنهایی و مستقل اومده وسط و اصرار شما دیدن یکم لج کرده باهات

بهتره سه روز بچت رو برداری بری خونه مادرت با همسرت آخر هفته ای چیزی که همسرت هم باشه

یا برید مسافرتی چیزی باهاش صحبت کن بهش یادآوری کن که پدر شده 

و اگر توام اصراری داشتی به خونه جدا بخاطر بچه بوده وگرنه لجی با شوهرت نداری


خانوم بادکنکی:پنجمین کاربریمه از سال ۹۲🎈
نه عزیزم اگر پیام من رو میبینیشما یکم بخاطر بارداری و زایمان حساس شدی وگرنه خیانت چی شوهرتون همچین ک ...

یهش اینم بگم که دیگه مادرشو مامانبززگشو ببره خونه خوددشون؟؟

خودت کمکم کن🌹

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

[QUOTE=367640430]اسی بهش پیام بده همه حرفادلتو بگو ببین چکارمیکنه[/QUOTEدیروز همون بهش سر بسته گفتم هیچی نگفته فقط در جوابه این که باز یه چند روز بمونم پیشه خانوادم گفته میریم این هفته

خودت کمکم کن🌹

قدیما بیشتر عروسا تو یک اتاق تو خونه ی پدرشوهر و مادرشوهر زندگی می کردن، دهه ی شصتی ها و هفتادی ها خیلی سختی کشیدن تا این رسم برداشته بشه و بتونن مستقل زندگی بکنن، بعضا تا مرز طلاق رفتن ولی تسلیم نشدن و بالاخره خونه زندگی شون رو جدا کردن، ولی حیف که نسل جدید با ندونم کاری و بی مسئولیتی داره دوباره شرایط رو به عقب برمیگردونه.جدیدا خیلی زیاد شده و می بینیم تو اطراف و فامیل،  پسرهایی که زیر بار مسئولیت خانواده نمیرن و هنوز بعد ازدواج آویزون پدر مادرشون هستن و دخترایی که زیر بار خانه داری و کارهای خونه نمیرن و همه ی کاراشون، حتی غذای روزانه شون رو از مادرشون انتظار کمک دارن. اینجوری پیش بره، بازم می رسیم به دوران زندگی های دسته جمعی!

یهش اینم بگم که دیگه مادرشو مامانبززگشو ببره خونه خوددشون؟؟

اول سعی کن باهم دوروزم که شده

یا مثلاً همین پنجشنبه جمعه برین روستایی بیرونی طبیعتی یه جایی که دور از خونه باشین فقط خودتون دوتا با بچه

که امکان حرف زدن دوتاییتون فراهم بشه

اصلا اول به قصد حرف زدن نرو جلو

بگو دلم یه مسافرت دوتایی یا یه تفریح دوتایی باهم میخواد یطوری خلاصه راضیش کن باهم برین تو جنگلی طبیعتی کافه ای چیزی حتی شده دوساعت

بعد که راضیش کردی باهاش حرف بزن دستاش بگیر ببوسش مرداد خوششون میاد که زن ضعیف باشه جلوشون 

یکم ناز و ادا بیا بگو من مقابل تو نیستم اون موقع باردار بودم دلم خانومی کردن تو خونه خودمون رو میخواست دلم آرامش و رفاه برا بچه میخواست میدونم تو پدر خوبی هستی و بیشتر از من به فکری ولی چرا فکر میکنی من مقابلتم که اینطوری گارد گرفتی و لج کردی برام؟ کم کم با آرامش و قربون صدقه حرفات رو بهش بفهمون کارت رو خوب پیش ببری خودش میفهمه که مقابلش واینستادی و لجی نداری باهاش 

بعد که قانعش کردی بهش بگو بسه دیگه نیاز به تنهایی و سه نفری زندگی کردن داریم همین

خانوم بادکنکی:پنجمین کاربریمه از سال ۹۲🎈

این فردا نیاز به یه حرکت حسابی داره، بچه بزاربغلش، برو

رو داری کرد مهربزاراجرا. و خونه بگیر. ببخش خیلی تند رفتم. حرصی شدم. 

برام دعاکنید برای زندگیم.....    از خدامیخوام تو لحظه های غیر ممکن شادتون  کنه... 
من نيمتونم تاپيكتون باور كنم!مگه خونه پدر توي چه فشاري بودي ك رفتي توي اتاق زندگي مشترك شروع كردي؟ال ...

چرا سرکار

منم ۶سال تو ی اتاق با خانواده شوهرم بودم ۲تا بچه داشتم

خوبیش این بود مادرشوهرم اهل بحث و دخالت نبود اصلا ساکته

اتفاقا میومد شب تو اتاقمون بچه رو کمکم ی ساعتی میگرفت خدا خیرش بده

ولی هیچوقت هیچوقت دوس ندارم برگردم به اون روزایی تلخ و سختب که داشتم اونجا کارا هیچ تمومی نداشتن هیچ شب ساعت ۱۲کل آشپزخونه تمیز جارو کرده صب انگار اون نبود ی ساعت بعدش تمیز دوباره همون میشد حیاط بزرگ کار زیاد بودن

خاطرات خوشم اندازه انگشت ی دستم نیستن اونجا اینقد که سخت بود برام خیلیییی صبوری کردم تا اومدیم

خدا بالا سره میدونه

بنظر من رک و پوست کنده بهش بگو دلیل کاراتو نمی‌فهمم تکلیف منو روشن کن چی شده ک اینجوری شدی 

اصن بزا باشن اوناهم حداقل بدونی چشه

مگ میشه اینجوری اخه

الان ت نیاز ب توجه و محبت داری

افسردگی بگیری خیلی بد میشه ها


《کمتر اهمیت بده ، بهتر زندگی کن》🫰🩷

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز