2777
2789
عنوان

نمیدونم واقعا با این شوهرم چیکار کنم دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 109196 بازدید | 735 پست

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

یعنی چجور چرب کنم که جایه رمزش بیفته؟

دستت مرطوب کننده ای بود بکش رو صفحه  بعد که شوهرت رمز رو زد بالاخره گوشی رو کنار میزاره بدون روشن کردن ببین اثر انگشتش کجا افتاده بعد روشن کن ورمز رو بزن شاید بشه شایدم نشه

ܟ߭ܥ⁧⁧⁧ߊ⁧⁧⁧ࡅ࡙ߊ⁧⁧⁧ܝܝ݅ܝܭܝ⁧⁧⁧ࡅߺ߳ࡉ🌱
میترسم فکرایه بد بکنه که بدن میاد از مامان‌بزرگش

فداي سرت كه فكر بد كنه مادر بزرگش اگه عقل.داشت زودتر از اينا بايد ميرفت نميفهمه شما جدا ميخوابي عزيزم دختر خوب نترس از قديم گفتن ترس برادر مرگه اون فهميده تو ميترسي داره سواستفاده ميكنه بعني چي مادر بزرگش نميبره برو شهرتون مادر بزرگش اورده نيا خونه ميخواد چكار كنه ولت كنه اگه چنبن قصدي داسته باشه در هر صورت اينكار ميكنه اون از بي زباني و ترس تو استفاده ميكنه تو با خانوازت در مبان بزار 

دستت مرطوب کننده ای بود بکش رو صفحه بعد که شوهرت رمز رو زد بالاخره گوشی رو کنار میزاره بدون روشن کر ...

باشه میکنم ولی بیشتر با اثر انگشت باز میکنه 

سعی میکنم اون جایه اثر انگشت رو روغنی کنم تا از اونجا یه روز نتون باز کنه بعد همش حواسم باشه ببینم رمزرو چی میزنه

خودت کمکم کن🌹

دستت مرطوب کننده ای بود بکش رو صفحه بعد که شوهرت رمز رو زد بالاخره گوشی رو کنار میزاره بدون روشن کر ...

چیزی که همسرت ازش مطمئنه اینه که هر بلایی سرت بیاره میترسی و نمیری....  ترس از دست   دادنتو نداره... خودتم تو جملاتت مدام میگی میترسم دعوا بشه یا ناراحتی پیش بیاد...  مردا زن ترسو رو ادم حساب نمیکنن

ܟ߭ܥ⁧⁧⁧ߊ⁧⁧⁧ࡅ࡙ߊ⁧⁧⁧ܝܝ݅ܝܭܝ⁧⁧⁧ࡅߺ߳ࡉ🌱

منم زايمان كردم مادر شوهرم ١٠روز خونه ما بود مادرم بيرون كرد تا خودس بمونه دعوا انداخت شوهرمم لا اون بود الان پشيمونه چرا همون موقع نرفت الان بعد از ابن همه سال ناراحت اعصاب بچه هاي استرسي زندگي داغون و اينده نامعلوم نداشتم

باشهدعزیزم

عزيزم امروز من خودم داعون بودم با حرف هاي تو ياد گذشته خودم افتادم كه بخاطر اينكه رندگيم نپاشه چقدر از خود گذشتگي كردم براي يه ادم اشتباهي كه الان اصلا يادش نمياد خيلي مراقب سلامتي و شادابيت باش

منم زايمان كردم مادر شوهرم ١٠روز خونه ما بود مادرم بيرون كرد تا خودس بمونه دعوا انداخت شوهرمم لا اون ...

من خودم خیلی جلویه خودمو میگیرم که وقتی  شیر میدم به بچه حداقل اعصابه خودمو آروم کنم و گریه نکنم 

خودت کمکم کن🌹

وااا این چ مدلشه 

خیلی سخته ک 

با شوهرت حرف بزن بگو بفرستشون برن دیگه خودم و خودت هستیم 

بگو معذبم جلوشون میخام خودت کنارم باشی و باهات راحت باشم

من موندم چرا مادربزرگ و مادرشوهرت درک نمیکنن

در این دنیا دلی بی غم نباشد...اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...دوست عزیزم ک امضامو میخونی اگه دوست داشتی ی صلوات برای سلامتی امام زمانمون بفرست ❤️❤️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792