اگر دیدی داره ادامه میده و نمیزاره مهمونهاش برن شمام مادرتو دعوت کن و بعد بیا پیشم هواتو کردم اما جوری نباشه که همسرت بفهمه داری عمدا این کارو میکنی. اگر همسرت اعتراضی کرد بگو منم مثل خودتم و دلم میخواد خانوادم دورم باشن
عزیزم جمع کن به روز بگو بریم خونه مادرشوهر با مادربزرگ برید بمونید بعد شوخرتغ نبود بی سر و صدا جمع کن و خداحافظی کن و بگو دیگه رفع زحمت میکنم بیا خونه ات و کاری ب کسی نداشته باش مادرش هم خوبه حتما مادر خودش نگه میدارع دیگه بعدم به غذای خوش‌مزه درست کن اومد بخورید
برادر شوهر منم استرس جدایی داشت به مرور زمان بهتر شد
دوروغ چرا اولش مادرش راصی نبود تک پسرش جدا بشه ازش ولی بعدن دید واقعا سخته چون خودشم دختره مجرد داشت نمیشد ما اونجا باشیم بزا همون خودش پیشقدم شد گفت دیگه باید عادت کنید تنهایی موندن چون شوهرم سره کار میرفت ولی مسئولیت هیچی رو گردن نمیگرفت شوهرمم چون اونجا خوب راحتر بود مسئولیت زندگی به گردنش نیود
راه حل دیکهغ اینه بری مسافرت شهر مادرت شوهرت خواست برگرده با مهربانی بکو میخایی بیشتر بمونی ،بمون و بعد یک روز با خانواده خودت برگرد و خانواده ات هم بعد یک دو سه روز برگردن
همیشه نمیشه روابط رو پای سردی گذاشت یه کم هم به شرایط عادت کرده حتما باید موقعت رو واسه رابطه درست کنی اتاق سرده یا هر مشکل دیگه رو حل کن
باید مسئولیت پذیر باشه. او زندگی جدا تشکیل داده و باید تموم کنه وابستگیهای الکی رو اگر نمیتونه از مشاور خبره کمک بگیره. از اول بسیار اشتباه کردی که قبول کردی یکجا زندگی کنی، در مراحل آشنایی که بودی نباید می پذیرفتی اونوقت همسرت متوجه میشد که شما چه توقعاتی ازش دارید اما کوتاه اومدید و الانم اعتراض کنی ممکنه بگه تو که شرایطمو میدونستی که وابسته خانوادمم.اون راه‌هایی که گفتم رو امتحان کن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز