کیا شوهرشون حساسه و قهریه

بخدا خیلی سخته خیلی

این که شوهرت نیازهات چه جسمی چه روحی به عنوان یه زن برآورده نکنه و مجبور باشی بخاطر حفظ زندگی و بچه ات باهاش سر کنی و تااازه نازشم بکشی.....التماس دعا دارم واقعا ازتون برای صبر خودم و مرد شدن شوهرم🫠

ولی امان از روزی که بفهمن دوسشون نداری باهمه اذیتاشون اونموقعس ک بیچارت میکنن

بیشتر به راهنمایتون نیاز دارم شما چه استراژی پیشنهاد میدین؟

این بشر ابراز محبتش صفر صفر ، تا حالا به من نگفته دوستت دارم چطوری بهش محبت کنم تازه پسرمم جفت باباشه پیر شدم

ان شااله ک نوع رفتارو کردار همسرت تغییر کنه واقعا 

وای من  وقتی بی محبتی کنه فاصله میگیرم بعد چند بار که میرم سمتش در مورد مسائل زناشویی یا بعد هر دعوا و قهری کوقع دارم یه دفعه اش رو اون بیاد ، اگه حرف نزنه یا پیش قدم نشه غرورم میشکنه منم نمیرم، چند بار شده ۳ ماه یا بیشتر من نرفتم اونم قهر بوده باورت میشه؟توی یه خونه ۳ ماه با هم قهر باشی؟همش واسم سوال بود این هیچ نیازی ، عاطفه ای نداره؟

اره اینافقط میخان محبت دریافت کنن وپس بزنن 

ولی کارای دیه میکنن مثلا از نظر خوراکی پوشاکی کم نمیزارن یاچیزایی ک براخودشون مهمه پس شماهم باید از راه خودشون وارد شی وکم کم مثلا اول به چیزی که اون میخاد اهمیت بدی بعدش حالیش کنی چی برات مهمه جز ب جز 

برای من اینطوریه

واقعا اینو با پوست و استخوانم لمس کردم

آره این پس زدنه رو خیلی خوب اومدی بخدا

این توجه افراطی و چاپلوسانه به خانواده اش و سرویس دادن مداوم بهشون رو از من میخواد به معنی واقعی کنیز برای کوچیک و بزرگشون ، خیلی این کارو کردم ولی جنبه نداشتن و اذیتایی کردن که بگم میگی نگاهشونم نکن هرکی شنیده بهم گفته خدا صبرت بده... خودشونو از چشم انداختن ولی من حفظ طاهر کردم قطع رابطه نکردم ولی کارای افراطی که شوهرم میخوادم نمیتونم انجام بدم

اولویتش من نیستم اگه خانواده اش راضی ببینه باهام خوبه ...

چیزی نیست که برای خودش بخواد

من تازگی فهمیدم دقیق باید کارا وحرفاشو یجور هنرمندانه وبازیرکی جبران کنم مثلا دیروز گوشیمو برنداشت میدونستم عمدابوده تاعصر صبرکردم زنگ زد برنداشتم بعد یع ساعت زد برداشتم گفت گوشیو برنداشتی گفتم عه زنگ زدی مگع 

منم صب زنگ زدم برنداشتی خلاصه یجورحالیش مکنم ک کارات پیامد داره وبی جواب نمیمونه وگرنه ک نمیتونم مستقیم بگم دعواراه میندازه اگرم هیچی نگم دلم میپوکه

دقیقامنم اینجوری بود الان میگم چرا بازیرکی عمل نمیکردم و اینهمه براشون کارکردم و خودمو بچامو اذیت کردم باید فقط بفکربچام میبودم 

الان بچای عصبی ناراحت دارم

اره منم اینجوریه منم یه مدت نمیرفتم عصبی شده بود بهانه های الکی وهر روز اعصابمو خورد میکرد الان دیه مسعله براش حل شده که نباید پس بزنه و احترامو محبت کنه چون ازش نا امید بودم وترسیده بود منم دیه کینه رو کنار گذاشتم الان خوبه 

کلا خییلی سخته ولی بایدقلقاشو یادبگیری و با آرامش کارخودتو پیش ببری با این آدم بایدخیلی زرنگ باشی

وخیلی باهوشتر وزرنگتر از خودش عمل کنی حرفاشو قشنگ یادت بمونه وقتی موقعیت مشابه پیش میاد بهش بگی