همه بهم میگن مزاحمم . من به دنیا که اومدم یه بیماری داشتم واسه همین نگهداری از من واسه خانوادم سخت بوده و نمیتونستن دیگه به جز من یه بچه دیگه رو ازش نگهداری کنن واسه همین یه بچه رو سقط میکنن منم تصمیم گرفتم جای اون هم زندگی کنم به جای اون هم آدم خوبی باشم تو زندگی خیلی سختی کشیدم ولی همیشه تظاهر کردم حالم خوبه تا بتونم به اندازه دو نفر حال بقیه رو خوب کنم ولی همه میگن مزاحم و اضافی ام واسه همین تقریبا دارم با همه قطع رابطه میکنم