خیلی عادی بهش زنگ زدم برای فردا دعوت کنم الکی هی میگه خواهرت درس داره امتحان داره،در صورتیکه قبلش به خواهرم گفته بودم(دانشجو هست)گفت آخ جون میام مادرم هی بهونه آورد،میگم پس بیاین دو روز دیگه بریم فلان جا برای تفریح دوباره میگه نه میخوام زودتر برم خودم،میگم پس هفته دیگه من میرم مشهد زیارت حتما بیا ،میگه اگه تا اون روز خواهرت مریض نشه باشه،میگم آخه اون دیگه وقت شوهرشه میگه نه چون لاغره به خودش نمیرسه...
در کل یه وقت هایی رو این مد هست که هی من رو ضایع کنه،حتی میرم خونه شون گاهی یه چیزی میخوام مثل نسکافه اینا بخورم میگه نخور...خواهرم میگه یعنی چی مامان زشته...
خودم احساس میکنم گاهی بدجور میخواد حالم رو بگیره ولی دلیلش رو نمی فهمم