تو یه دورانی خیلی دوست داشتم دوس پسر داشته باشم ،ولی خب محیط کوچیک بود و اصلا جرات نمیکردم بخوام با کسی رل بزنم ،در عوضش شماره های الکی میگرفتم اگه پسر بود یکم باهاش چت میکردم و...
چشمتون روز بد نبینه یه بارش طرف آشنا در اومد پدرررسگگ.
یه شری برام درست کرد گفت اگه نیای سر قرار میام جلو در خونتون به بابات میگم...
آقا منم مثثث سگ ترسیدم ،میدونستم اگه برم سر قرار کارم تمومه برا همین با گریه پا شدم رفتم پیش داییم، بهش گفتم سیمکارته دست دوستم بود میخواست نامزدش رو امتحان کنه حالا پسره میخواد بیاد جلو در...
خلاصه داییم گفت گوشیتو خاموش کن،دیگه خودش رفته بود سراغ پسره ،پسره هم الکی گفته بود رابطه منو نامزدم و بهم زده من برا نامزدم ۳۰۰ میلیون خرج کردم ،باید بدین ،دیگه داییم گفته بود ببین من خودم تو اطلاعاتم یه بار دیگه مزاحم بشی میگم بندازنت تو گونی ببرنت که جنازتم پیاده نشه...
کثافت تو همه فامیل پخش کرده بود که من باهاش دوستم و ....ابرو برام نذاشت