هیچ وقت نتونست کارایی ک ما انجام میدیم بده از کارو زندگی افتاد
درسشو نتونست ادامه بدن .با اینکه بچه بود همه ازش انتظار خانوم بودن داشتن
یه سال اول حالش خوب بود کلی خوشحال بود ولی از اون ب بعد ک همه چی عادی شد خیلی پشیمون شد ...میکفکاش عجله نمیکردم الان میخاد درسشو ادامه بده شاید بتونه ب آرزوهاش برسه
زمانی میخاس ازدواج کنه بهش گفتم عزیزم هر کاری زمانه خودشو میخاد
ولی انقد پولو کادو چششو کور کرده بود توجه نکرد