از وقتی یادمه دعوا دارن
بحث های کوچیک که همیشه خدا
کتک و وسایل شکوندم ماهی یه بار به راهه
ازدواجشون از اول بدون علاقه بوده
با عموم و عمه ام یه ساختمانیم آبرو برامون نمونده از نگاه های ترحم امیزشون متنفرم
مامانم پارسال یه بار خودکشی کرد
امسال هم دقیقا روز عید بابام با میله زد تو سرش
سرش خونریزی کرد
امروز مامانم قهر کرد رفت ترمینال بره شهر خودشون
و عموم هم اومد ما رو دعوا کرد که چرا گذاشتین مامانتون بره میومدین به من میگفتین
بعد رفت قبل سوار شدن به اتوبوس برش گردوند
مامانبزرگ نمیذاره طلاق بگیرن
میگه نوه دارین و داماد اینا به شما طلاق نیومده
از اون طرفم مطمئنم بابام به مامانم خیانت میکنه و بعد طلاق میره نامادری میاره برامون
به خدا کاش حداقل طلاق بگیرن من مطمئنم اینجا یکی میمیره سر این همه کتک و وسایل شکوندن