مادرشوهرم من میتونم به تو تیکه بندازم ولی به جاریت نمیتونم چون برادرشوهرم وحشی بازی در میاره، و شوهر من هم دست خاتواده اش میشه بشینن منو اذیت کنن من دوست ندارم زنگ بزنم مگه کین من با پسرشونم ازدواج کردم کلی کار های دیگه کردن که منو ناراحت کرده و جاریم از این موضوع خیلی خوشحاله کیف میکنه وقتی تو چشماش کیف مبیبنم دلم میخواد بکشمش تو عقدش همش برام پشت چشم نازک میکرد عصبی شدم رد دادم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
از منم همینجوری بود کم کم خدا نشونش داد ک مادرش چجور ادمیه الان کسی از خانوادش جرات نداره چپ نگام کنه .....بعضیارو باید واگذار کرد ب خدا اون خودش جواب میده فقط حرص نخور واسه کسی ک ارزش نداره ....مامانای بیچارمون نه ماه تو شکم نگهمون داشتن درد زایمان نکشیدن ک هر ننه قمری هر شکلی دلش خاست رفتار کنه و صرفا ماهم اونارو مهم بدونیم ...بعضیارو ما خودمون بالا میبریم بعد دست خودمونم بهشون نمیرسع .....با هرکی اندازه خودش اهمیت بدع ولی بازم میگم بی تفاوت باش نسبت ب همشون
یه شوهر خیلی مهربون خیلی عصبی دارم🤨❤️😎 خیلی خیلی هم دوسش دارم 🥰😘😘😘😘😍❤️💙💜