این مادرشوهرمخیلی فکر منو خراب کرده ازبس سبکه و کارای بدمیکنه توتاپیک قبلیمنوشتم
ذهنیتمو خراب کرده.
میگهشوهرت بیست سالش بوده زایمان کردم
اومده بیمارستان فوری اصرار کرده سینتو دربیارع بده خواهرم بخوره یعنی همون نوزاده ببینم چ جوری میخوره
اصرارداشته
بعد من خودم سال 1401که زایمان کردم شوهرم ب مامانم زنک زده ازپایین بیمارستان ازشیر خوردن بچه فیلم بدین
من اونحا ناراحت نشدم گفتم طفلک تاحالا ندیده
بعد که مامانش اینو تعریف کرد چندوقت پیش خیلی حالم بدشد
العانمماه دیکهزایمانمه
ذهنممشغوله باخودم میگم دیگه یچمو جلو شوهرم شیرندم
ازش خیلی دلم چرکی شده بچه ها
خواهرانه راهنماییم کنین خیلی داغونم