دیروز زنگ زد بعد گفت خوبی از این حرف ها گفتم اره بعد گفتم بعد شاممیایم بهت سر بزنیم گفت بیاید خلاصه شب شد زنگ زد گفت شام بیاید گفتم نه نمیایم قول ندادم بعد ی دفعه گفت غلط کردی باید بیاید بعد گفتم نه به البفضل نمیایم بعد گفت البفضل زد کمرت پاشو بیا . انقدر ناراحت شدم تو دلم گفتم بزنه کمر بچه هات نخواستم اصلا اون ی لقمه نونتو خودت بخور من مامانم بچه هاشو با خون دل بزرگ کرده که یکی مثل تو به بچه اش بگه البفضل بزنه کمرت موندم اصلا کلا احترام منو نمیگیره هی بهممیگن چرا زنگ نمیزنی من حرفی برای گفتن ندارم اونا احترام نمیگیرن منم زنگ نمیزنم از وقتی عروس جدید امده که میشه جاری من کلا من خار تو چشم اینا شدم احترام اونو میگیرم ولی مال منو نمیگیرند واقعا نمیدونم چه خبره فکمیکنم فامیل هامون پشت سرمون حرف میزنن