مادر شوهر منم بارها بین من و شوهرم رو زد
به شوهرم میگفت چرا این همه قربون صدقه میری
مهربونی باهاش سر سنگین باش مردی تو مثلا
یا مثلاً ما قرار بود تهران زندگی کنیم
شوهرم چند ماه رفت موند خونه خودشون
یهویی نظرش عوض شد میگفت بیا پیش خانوادم !
تا اینکه من گفتم خداحافظ طلاق
گفت باشه میام پیشت ولی قید خانوادم رو بزنم
و بیام تهران زندگی کنیم
یعنی در این حد دخالت کردن که شوهرم به این نتیجه رسیده