داستان خواهرشوهرم

بخدا......

اگه کارهای دیگشونو بگم شاخ در میارین......میگین مگه همچین کسایی وجود دارن...........حسود،،،حسود،،،حسود،،،،فقط خدا میدونه...( تازه من تنها عروسم).حالا ما زنداداشامونوگزاشتیم رو سرمون......من زایمان کردم،وقتی از زایشگاه اومدم خونه،شوهرم جلوی پام گوسفند قربونی کرد.....خانواده ی شوهرم از حسادت میخاستن بترکن......مادر شوهرم رفت بیمارستان بستری شد گفت میخام رحممو بکشم بالا.....وقتی میخاست مرخص بشه....به دختراش یاد داد برین بگین جلوی پای منم گوسفند ببرن...جلوی پای اونم گوسفند قربونی کردیم😐

بی منطق گفتی راحت شدی......

ایناخود،خود شیطانن......

حالا همین خواهر شوهرم به خانواده ی شوهرش اجازه نمیده از پله های خونش برن بالا.....اجازه نمیده شوهر بدبختو زن صفتش روز مادر برای مادر شوهرش ی روسری بخره

قربون خدا برم.....خدا صبرم داده ۲۱ ساله با خانواده ی شوهر تو ی ساختمون زندگی میکنم......منو همه جا برای صبوری مثال میزنن

پاچه پاره و پاچه گیره....بهش گفتم الهی دخترت سه طلاقه بشه که بفهمی از کجا خوردی......فقط منتظرم که خدا بهشون نشون بده

شوهرم خیلی خوبه....صدشو برای زندگیش گذاشته.....چیزی توخونه کم نمیزاره...چشم پاکو نجیبه...فقط زیادی به حرف خانوادشه که اونم میدونم مادر شوهرم جادوش کرده.....بقران ی دنیا هم خرج کنیم چیزی نمیگه......برای بچهام پدرفوق العاده ایه...بخاطر همین خوبیاشه.....بخاطر بچهای نازنینمه که کنار اومدم.....اگه دعوا بشه اعصابو روان بچهام بهم میریزه و افسرده میشن....

آره جوابشونو میدم.........همچین جوابایی میدم که ندونن از در خوردن یا از دیوار.....خیلی احترامشونو بخاطر شوهرم و آبروم نگه داشتم.....ولی فایده نداشت....الان ۲ ساله باهاشون قطع رابطه ام نه من میرم نه بچهام.....فقط شوهرم میره.....چون اون جادوگر ،جادودمیکنه

ممنون🌷

اسی دقیقا دقیقا خاهر شوهرت عین خاهر شوهر منه منم تو عقد یکی از خاهر شوهرم خیلی زجر داد بیش از حد فتنه و اشوب انداز بود هی از زبون من از دروغ میرفت به مادر پدرش و خاهرش بدگوییم رو میکرد که همه رو از من متنفر کنه ،،و یا بااینکه ماهی یبار میرفتم خونشون ولی اخم می‌کرد و بعده یکی دوروز بیرونم میکرد یا فوشم میداد و جواب سلامم نمی‌داد یا می‌نشست و پشتش رو بمن می‌کرد ولی من بخاطر شوهرم هیچی نمیگفتم چون دوسش داشتم و اونم طرف من بود حتی شوهرم میگفت الان هیچی نگو بهش بعده عروسی تا میتونی جوابش رو بده.  بخدا قسم من بی گناه و بی خبر از همه جا سنمم کم و بچه بودم میگفتم این چرا اینجوری میکنه تو هنگ بودم بعد ها فهمیدم ازبس خود خور و حسودی و چشم دیدن زنداداش هارو بی دلیل نداره الان خدا از آه زنداداش ها بدجور گذاشته تو کاسش سه بار ازدواج کرد هر یه تا زندگیش بهم خورد ازبس که بد بود منم بحرف شوهرم کردم بعده عروسی شدم عین خودش هرچی میگفت ده برابر جوابش رو میدادم گفتم بسه ساکت بودم خون به جگرم کردی الان بعده ده سال اخلاقش بهتر شده ولی  چه فایده من شاید جلو رو مث خودشون خوب باشم ولی کاراش و بدی هاش تا آخر عمرم یادم نمیره و نمیتونم ببخشمشون و ازشون متنفرم و بدم میاد