با مادر شوهر تو یه ساختمونیم تازه دوماهه زایمان کردم.ادمای بدی نیستن بعضی وقتا میدم بچم رو نگه داره خودم میرم بیرون به کارم میرسم.از این بابت اکین
اما من زیاد اهل رفت و آمد نیستم مادر شوهرم وابسته شده به بچم هروز باید ببینتش.خواهرشوهرام که میان خونه مامانشون میگن بچه رو بفرست بالا در حالی که من متنفرم از اینکه بچم رو بفرستم و خودم نباشم.
یا اینکه میان خونه مامانشون هی زنگ میزنن بچه رو میخایم ببینیم.خود مادر شوهرم هی میگه بیارش بالا من دلم نمیخاد آنقدر رفت و آمد و اینکه هروز ببیننش و هی بهم بگن بیارش
چیکار کنم
اون سری خواهر شوهرم اومده بود خونه مامانش گفت من میخام زود برم اومدم بچه رو ببینم گفتم الان خوابه بیدارشد میارمش بالا ده دقیقه بعد دیدم سبز شده پشت درمون طفلکی بچم رو از خواب بیدار کرد برد بالا خونه مامانش منم رفتم.بچم عصبی شده بود اصن بدخواب شده بود
نمیدونم چکار باید بکنم با این رفت و آمدها شما راهکاری دارین
کلا اونا خیلی رفت و آمدین شوهرمم همینطور ولی من اصلا دلم اینو نمیخاد دوست دارم همون هفته ای یکی دوبار ببیننش