2777
2789
تینا تا سوار ماشین میشه که سلام و علیک کنه یدفه. تعجیب میکنه میبینه عع همون ایلیاست که ازش خوشش میو ...

تینا این وسط هرکاری میکرده نمیتونسته حسای خودشو از بین ببره راجب ایلیا 

بعد از ی مدت بهارو ایلیا ازدواج میکنن و تینا رفتو امدش هی بیشتر و بیشتر میشه 

ولی همچنان تینا به ایلیا حس داشته طوری ک اصلا نمیتونسته خاموشش کنه دیگه کم کم این حس انقدر قوی میشه

وقتی ایلیا باهاش صحبت میکرده دست پاچه میشده یا تو مهمونی هایی ک اینا بودن ی لباسایی میپوشید که همه انگشت ب دهن بودن و خیلی زیاد سعی میکرد ب ایلیا نزدیک بشه و وقتی برمیگشت خونه میفهمید ک چ کار مسخره و زشتی میکنه و هعی خودشو سرزنش میکرد هعی با خودش کلنجار میرفت جوری که افسردگی گرفت


تینا این وسط هرکاری میکرده نمیتونسته حسای خودشو از بین ببره راجب ایلیا بعد از ی مدت بهارو ایلیا ازدو ...

کم‌ کم بیشتر فامیل متوجه رفتارای تینا و ایلیا میشن و بهار زم زمه هایی میشنوه

هرچی با خووش تجزیه تحلیل میکنه میفهمه که تینا ب ایلیا حس وحشتناکی داره و کلی داره با خودش کلنجار میره

و این موضوع با ایلیا درمیون میزازه و بهش میگه که ایلیا تینا عاشق توعع چندین ساله لطفا وقتی باهات شوخی میکنه گرم‌میگیره رفتاری نشون نده که این بچه توهم برش داره

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

کم‌ کم بیشتر فامیل متوجه رفتارای تینا و ایلیا میشن و بهار زم زمه هایی میشنوههرچی با خووش تجزیه تحلیل ...

و ایلیا تعجب میکنه و میگه اوکی و از این حرفا 

خلاصه میگذره و بهار باردار میشه اما تینا هنوز با هیچکس حتی تو رابطه نمیرفته و کم کم همه‌نگران میشن که چرا اینطوری میکنی و اینا اونم‌میگفته نمیخوام ازدواج کنم

وقتی حامله میشه عذاب وجدان و حال بدیای تینا بدتر میشه و هعی با خودش درگیره که چرا باید رو شوهر خواهرم‌حس داشته باشم 

حسابی گوشه گیر میشه افسرده میشه و در همین مدت تموم حال بدیاشو تو ی دفتر مینوشته 

و ایلیا تعجب میکنه و میگه اوکی و از این حرفا خلاصه میگذره و بهار باردار میشه اما تینا هنوز با هیچکس ...

تینا رفتو امدشو با بهار و ایلیا کم میکنه 

و وقتی ایلیارو نمیدیده حالش خیلی بهتر بوده و تو همین مدت با ی پسری ب اسم سیاوش اشنا میشه 

و همه‌چی خوب بود و خوشحال 

و بهاز وقتی میفمه ک خواهرش با یکی ارتباط گرفته خیلی خوشحال میشه و ب تینا میگه تروخدا از زندگیم کم رنگ نشو من  بدون تو دارم میمیرم و اینا خلاصه رفت و امدشون مثل قبل میشه و تو این مدت بچه ی بهار که پسر هم بود ب دنیا میاد و ۲ سالش میشه و تو این دوسال تینا هم کلی ب بهار کمک میکنه و پسرشو بزرگ میکنه 


تینا رفتو امدشو با بهار و ایلیا کم میکنه و وقتی ایلیارو نمیدیده حالش خیلی بهتر بوده و تو همین مدت با ...

میگذره یکم رابطه تینا و سیاوش جدی میشه

و کم کم بهار متوجه رفتارای عجیب ایلیا میشه 

توجه بیش از حد میکرد ب تینا همش درو برش بود  با سیاوش بد رفتاری  میکرد 

تو همین وضعیت بهار دوباره میفهمه باردار شده 

تو هشتمین هفتش بوده ک ی مهمونی میگیره تا ب کل فامیل اعلام کنه که بارداره

اون شب ایلیا شیشه شیشه مش. روب میخورده و اصلا تو حالش خودش نبوده تینا هم‌میخوره سیاوش هم میخوره

بهار که سرش با مهمونا گرم بوده یهو میبینه سیاوش قیافش درهم شده و میفهمه ی چیزی بهمش زده

ازش پ

میپرسه سیاوش چیشده و اینا سیاوش سعی میکنه با ی قیافه ای ک  معلومع بخاطر بارداریش نمیخواو نگرانش کنه دس ب سرش میکنه اما بهار راضی نمیشه و دوباره میبپرسه که سیاوش میگه تینا و ایلیارو دیدم ک داشتن بحث میکردن و ایلیا دست تینارو میگدفت من‌از رابطه خیلی صمیمی اینا یکم ناراحتم


بگوز هستیم

😁😁😁معلومه خوابین 

بگوز اخه🤭🤭

خانمهای متاهل و مادران پسرهای جوان از زیبایی ، کمالات ، اشپزی و ......هیچ زنی جلوی همسر و پسرتون تعریف نکنین به خصوص خانمهای متاهل همسر شما جذب تعریف جنس مخالف می شوند و ضررش توی زندکی خودتون هست ....مادران هم تعریف نکنین چون پسرتان از همان ابتدا حس ازاد بودن راجع به این مسئلع پیدا می کنن .....با تشکر از شما عزیزان🌻🌻🌻
میگذره یکم رابطه تینا و سیاوش جدی میشهو کم کم بهار متوجه رفتارای عجیب ایلیا میشه توجه بیش از حد میکر ...

بهار هوری قلبش میریزه و سعی میکنهه سیاوشو دس ب سر کنه 

و میره تو مهمونی دنبال ایلیا و تینا که بعد از نیم ساعت ۴۰ دیقه از طبقه بالا میاو پایین با قیافه پریشون و گریون

و سری ب سیاوش میگه که بریم و هرچی بهار میپرسه که چیشده چیزی نمیگه 

و همون موقع ایلیا ام از طبقه بالا پایین میاد با ی قیافه در هم

و بهار ازش میپرسه که تینا چرا رفت چیشده 

ایلیا سر بهارو میبوسه و میگه هیچی بعدا صحبت میکنیم

خلاصه این مهمونی میگذره

بهار هوری قلبش میریزه و سعی میکنهه سیاوشو دس ب سر کنه و میره تو مهمونی دنبال ایلیا و تینا که بعد از ...

فرداش بهار از ایلیا میپرسه که چیشده خواهرم چشه

ایلیا میگه تینا منو برد بالا بهم‌گفت مطمئنی دوسم نداری من دارم‌ازدواج میکنم مطمئنی میخوای ازدواج کنم و از این حرفا زد

و‌بهار زنگ‌میزنه تینا که فهمیدم چ غلطی کردی  تو شبی ک خواهرت حاملست جشنشه همچین کاری کردی بهتره یکم رابطمون کمتر بشه


خب

دردی در سینه دارم که درمانی ندارد ‌...آواره کوچه و خیابون شدم بابا یک نگاهی بهم بکن تا کی این دوری رو تحمل کنم ؟ نمی‌خوای منو ببینی ؟ نکنه باهام قهری ؟ یک حرفی بزن بابا جیگر دخترت پر خون شده 

فرداش بهار از ایلیا میپرسه که چیشده خواهرم چشهایلیا میگه تینا منو برد بالا بهم‌گفت مطمئنی دوسم نداری ...

خبر ب گوش بهار میرسه که تینا نامزدیشو با سیاوش بهم زده و گفته که نمیخواد ازدواج کنه 

اینجا بهار مطمئن میشه که هنوز ایلیارو فراموش نکرده

یه روز ایلیا با ی قیافه مشکوک میاد خونه 

و بهار تقریبا ۸ ماهش بوده

از ایلیا میپدسه که چیشده مامانم‌خوبه؟ تینا خوبه؟چیزی شده

ایلیا با ی حالت ترس و نگرانی جواب میده که اده خوبن میخوای زنگ بزن بپرس

بهار زنگ‌میزته مادرش و میبینه صدای مادرش ب طور افتضاحی بده و مامانشم‌جواب درستی بهش نمیده و نگران بچه ی بهار بوده


خبر ب گوش بهار میرسه که تینا نامزدیشو با سیاوش بهم زده و گفته که نمیخواد ازدواج کنه اینجا بهار مطمئن ...

بهار میره خونشون 

که میبینه تینا شب قبل خودکشی کرده

بهار میگفته نمیدونم چیشد بیدار شدم دیدم‌رو تخت بیمارستانم 

پرستارا میگفتن بچت زودتر ب دنیا اومده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

قرص لتروزول

۹۹tiam | 13 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز