بچه ها قرار بود پنجشنبه مادرشو برادرش اینا بیان خونمون شام بعد یهو مامامان زنگ زد گفت فردا میاییم بعد اینکه قطع کرد من گفتم وای طی نکشیدمو کارام میمونه چون قرار بود پنجشنبه که شوهرم خونس کمکم کنه یهو عصبی شد گفت حرف نزن قاطی میکنم گفتم من که نگفتنم چرا روزش عوض شد یا نیان گفت تو بیخود میکنی بگی مگه جرات داری بگی....